یادداشت کیان
1403/8/27
این کتاب اولین برخورد من با جهنم کار اجباری اشویتس بود. تک تک زجرهایی که این ادمها کشیده بودن رو حس کردم. داستان به قدری درگیرم کرده بود که چند ساعت بیشتر طول نکشید تا کتاب رو تموم کنم. داستان با سرعت خوبی اوج میگیره اما در انتها همه چیز خیلی سریع پیش میره. بخشهای انتهایی میتونست گستردهتر باشه و همون سرعت بخشهای قبل رو داشته باشه. *** حاوی اسپویل *** لالی در تمام این چند سال امیدوار بود که زنده از اون جهنم بیرون بیاد. دو نیروی قدرتمند اون رو امیدوار نگه میداشتند. حس نفرت و عشق. لالی میخواست زنده بمونه تا شاهد باشه که اون حرومزادهها به تقاص کارهاشون میرسن و بعد از اشنایی با گیتا، میخواست زنده بمونه تا بقیه عمرش رو در آرامش کنار او زندگی کنه. سرنوشت دیگر کاراکترها برام خیلی ناراحتکننده بود. خصوصاً سیلکایی که بعد از اون همه زجری که در اردوگاه بهش تحمیل شد به جرم همکاری با دشمن به سیبری تبعید شد. وقتشه برم سراغ کتاب بعدی این نویسنده، سفر سیلکا!!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.