یادداشت زینب سادات رضازاده

بچه غازی که اسب آبی بود
        کتاب را که شروع کردم ، گفتم ای ول، یک موضوع که تا حالا راجع به آن نخواندم و عجب موضوعی هست که این روزها خیلی ها با آن برخورد دارند. موضوع فرزند خواندگی. 
همه موضوع فرزند خواندگی، این است که درست است ما پیوند خونی با هم نداریم اما چون محبت و عشق بین ما هست ، پس ما هم یک خانواده ایده آل هستیم. 
کتاب داشت خوب پیش می‌رفت اما صفحه ی آخر داستان را خراب کرد، 
این جمله که « دلم میخواست من هم یک خانواده واقعی داشتم اما خوب نمیشود» .  داشتم فکر میکردم من خودم اگر فرزند خوانده ای داشتم به هیچ وجه این کتاب را نمیخریدم و یا اگر می‌خریدم  آخر کتاب را خودم عوض میکردم. « حالا من هم یک خانواده واقعی دارم، چون خانواده یعنی پدر و مادری که برایت نگران باشند و تو را دوست داشته باشند» 
      
54

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.