یادداشت مسیح ریحانی
1403/11/8

📚 از متن کتاب: «چرا قربانی بیشتر اوقات شبیه جلادش میشود، او را میبلعد یا در پوستینش میرود و به جلادی جدید تبدیل میشود؟ گاهی سنگدلتر؟» «خزامی» اثر «سنان أنطون»، یکی از نویسندگان برجستهی ادبیات معاصر عرب است. «آلبرتو مانگوئل» معتقد است که او «یکی از بزرگترین داستاننویسان روزگار ما است.» این کتاب همچون «فهرس» و «مریما» با ترجمهی روان و دقیق «محمد حزباییزاده» به فارسی درآمده و توسط «نشر افق» به طبع رسیده است. یکی از نکات جالب دربارهی «خزامی» این است که، برخلاف دیگر آثار «أنطون» که خودش آنها را به انگلیسی برمیگرداند، هنوز به هیچ زبانی جز فارسی ترجمه نشده است و ترجمهی انگلیسی آن - با عنوان "Of Loss and Lavender" توسط انتشارات Other Press، با ترجمهی نویسنده - در سال ۲۰۲۶ منتشر خواهد شد. از «محمد حزباییزاده» برای این ترجمهی ارزشمند بینهایت سپاسگزارم. 📚 از متن کتاب: «جا خورد وقتی از بخش مخصوص غذای گربهها و سگها گذشت. اینهمه برای حیوانات؟ گربهها و سگها کنسرو ماهی و مرغ و بوقلمون می خورند؟ اسباببازی هم دارند؟ اینهمه تنوع برای اینکه حیوانات در ناز و نعمت روزگار بگذرانند!» «خزامی» دو خط داستانی موازی دارد که به تدریج و بسیار هنرمندانه در نقطهای به هم میرسند. در یکسو، «عمر یاسین غامز» را داریم که از کشورش، عراق گریخته است و در امریکا به عنوان یک مهاجرِ پناهنده تلاش میکند هویت جدیدی برای خود دستوپا کند. او با تظاهر به اینکه «اومار فرام پورتوریکو» است، در نقش یک کشاورز در پی شروعی تازه است؛ گویی با اینکار میخواهد از بار سنگین گذشتهاش، از گوشِ بریدهاش و عراق، رهایی یابد. در سوی دیگر «سامی البدری» را داریم که با ذهنی مهزده، غرق در خاطرات تلخ و شیرین گذشته است؛ گذشتهای که از آن رهایی ندارد. او هم مهاجری است در امریکا. این دو خط روایی - حتی شاید تا نیمهی کتاب - مستقل به نظر میرسند؛ اما استادانه و در نهایت ظرافت، بهواسطهی عشق مشترک به «خزامی» - اسطوخودوس - به هم میپیوندند و پایانی آکنده از حسرت رقم میزنند. 📚 از متن کتاب: «یعنی کتابهاش حالا کجایند؟ آیا چوب حراج خوردند و کیلویی، و نه بر اساس محتوا یا طبقهبندی یا کمیابی، قیمتگذاری شدند؟ یا اینکه یکی از ستارههای دورهی جدید حالا آنها را در خانهاش به جای دکور و "پسزمینه" گذاشته تا مشروعیتی دروغین به نادانیاش بدهد. پس زمینهی فرهنگی!» «أنطون» در «خزامی» نیز خواننده را در میان زمانها و مکانها جابهجا میکند. این جابهجاییها در عمقبخشی به شخصیتها بسیار موثر است و به خواننده کمک میکند تا تصویری جامع از تجربههای آنها به دست آورد. مشابه آنچه در «فهرس» با آن روبرو بودیم در «خزامی» نیز مفهوم "هویت" از مضامین برجستهی کتاب است. او با ظرافتی شاعرانه ولی در عینحال واقعگرایانه، نشان میدهد که چگونه انسان در مواجهه با تبعید، جنگ و از دست دادن عزیزان، میان حفظ ریشهها و سازگاری با محیط جدید سرگردان میشود. 📚 از متن کتاب: «وقتی ملافه را کنار زد، برکهی سرخ کامل پیدا شد و سر برادرش جزیرهای در وسط آن. دمر افتاده بود و گونهی چپش روی زمین، گفتی به آخرین حرفهایی که به او میگوید گوش میدهد. زمینی که لایهها و ارتعاشاتش تخصصش بود و واحدی که چندین دهه برای چندین نسل در دانشگاه بغداد تدریس کرد. اما تمام علوم زمینشناسی هرگز توضیح نمیدهند چرا بسیاری از کسانی که روی آن راه میروند و زندگی میکنند برای حذف یکدیگر جان میدهند. زمینی که انگار هیچ آرامش کاملی جز آرمدین زیر خاکش نیست.» در بخش عمدهای از کتاب، موسیقی حضور پُر رنگی دارد. مترجم به زیبایی و استادانه ترانههای عربی از فیروز و امکلثوم و یاس خصر و غیره را ترجمه کرده و کاملا حسوحال ترانهها به خواننده منتقل میشود. «خُزامی» از آن کتابهایی است که اگر نخوانده بودم، چیزی در جهانم کم میبود و حسرتش بر دلم میماند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.