یادداشت izabella
2 روز پیش
بعد از مدت ها اولین کتابی بود یک نفس خوندمش،نیاز دارم چندین روز به این کتاب و دازای فکر کنم. کتاب تلخ هست ولی همش واقعیت دنیاست،واقعیتی که شاید همه باهاش مواجه نباشن،یا پرده ای برا بعضیا وجود داره که نمیزاره اون روی زشت رو ببینن یا خودشون به خودشون اجازه نمیدن این واقعیت هارو ببیند. یک موضوعی دیگری هم هست شخصیت کتاب هست که نمیدونم هنوز به جوابی نرسیدم که به علت شخصیت خودش هست یا رفتار هایی که باهاش شده در کودکی چه مادرش که چیزی گفته نشد ازش چه پدرش که خودش ذکر کرده بود چه اثری بر این حالش داشته یا اینکه کلا از اول با مشکلات روانی به دنیا اومده.دلم میخواست بدونم از کجا ریشه گناهکار بودنش از بچگی سراغش اومده،چی باعث شده تمام عمرش برای چه گناه نکرده ای یا کرده ای باید گناهکار میبوده. ولی دلم میسوزه چرا کسی نبود که به صورت حرفه ای بهش کمک کنه شاید اصلا اونموقع روانشناسی اونقدر پیشرفته نبوده مثل الان که خودش بره سمت درمان خودش یا در اون بیمارستان روانی کمک حرفه ای روش انجام بشه. از نظر من اکثر کارهاش با شرایط روحی و مشکلاتش منطقی بود تحمل کردن تمام حس ها به قدری وحشتناکه که تقریبا چاره دیگه ای نداشت از اعتیاد به چیز های متعدد تا کارهای دیگه دست آویزی بود که بتونه فقط زندگی رو بگذرونه. این کتاب باعث میشه هرکسی که به نحوی خودش در این کتاب میبینه باعث بشه شاید کمی به خودش کمک کنه یا از کسی کمک بخواد زندگیش رو شاید یکم اونجوری شایسته خودش هست بگذرونه، این واقعیت ها و احساس از بین نمیرن ولی حداقل شاید باعث بشه یک <<یوچان>> اونجوری که دلش بخواد زندگی کنه. توصیفاتی که از زن ها و ویژگی هاشون گفته نمیدونم چجوری میتونه به نظرم انقدر درست و دقیق باشه. دراخر دلم میخواد به جای تمام ادم های زندگیش ازش معذرت بخوام که همچین زندگی ای رو تجربه کرد. تا ابد در ذهنم زنده ای یوچان عزیزم.
(0/1000)
Theodore
2 روز پیش
1