یادداشت deleted acc
1402/3/4
کتاب از سه داستان کوتاه تشکیل شده که هر یک از شخصیت ها به نوعی با پوچی مواجه میشن از دیدگاه هارتموت لانگه ما در عصر نیهلیسم هستیم و در این داستان ها ما از پوچی زندگی فرار نمی کنیم بلکه تلاشمی کنیم از وحشت در برابر نیستی چیز معناداری بسازیم . من شروع داستان اول،پلاکارد، رو خیلی دوست داشتم. هینگر ،کارمند بانک در نزدیکی هتل خودش پوستر اسامی گم شده ها رو ،روی دیوار میبینه و بدون اینکه خودش بدونه چرا اسم خودش رو به لیست اضافه میکنه و به نوعی از زندگی ،پوچی و روزمرگی ای که دچارش شده بود فرار می کنه و سفر ادیسه گونه خودش رو آغاز میکنه و در نهایت دوباره به زادگاهش بر می گرده. اسم داستان دوم حمایت از هیچ هست، آنتونیو پسری که مایه افتخار خانواده ،درسخوان و خوشتیپ هست ،یک روز صبح لیوان قهوه در دستش لغزید و بعد با موتورش به دیوار خونه برخورد کرد و وقتی امتحاناتش رو با موفقیت پشت سرگذاشت خانواده اش به عنوان پاداش براش یک موتور نو خریدند و اون دوباره با دیوار برخورد کرد،ناراحتی و ترس فروپاشیدن همه چیز وجود داره ،خواننده میدونه اتفاقی در راه هست و نیستی قراره در قلب این خانواده راه پیدا کنه و اتفاقی که میفته خیلی جذابه خانواده به عنوان نهادی سخت گیر این دفعه از نیستی فرزندشون حمایت میکنن و کمک میکنن این نیستی زودتر رخ بده و پایان داستان ،نحوه حمایت کردن خانواده از هیچ و مواجه هستی با نیستی و پذیرشش توی این داستان خیلی زیبا پرداخت شده . و در داستان آخر به نام مستاجر جدید، فراو لمان ،خانم میانسالی که مسئولیت اداره یک آپارتمان رو داره ،باید با عادت های آزاردهنده مستاجر جدید دست و پنجه نرم کنه ،خانم لمان مدام سعی میکنه قوانین رو به مرد مستاجر تفهمیم کنه ،تا اینکه یک روز مستاجر جدید با دسته گلی جلوی در خونه اش ظاهر میشه و بابت مزاحمت ها معذرت میخواد،مستاجر به کانون وجودی خانم لمان تبدیل میشه و وقتی مستاجر ناگهان ناپدید میشه ارتباط خانم لمان با واقعیت گسسته میشه و صحنه انتهایی داستان وقتی خانم لمانمتوجه قطع شدن صدای ویولن نواختن مستاجر میشه و بهش میگن مستاجر از اینجا رفته اما خانم لمان مستاجر رو در اتاق خودش میبینه و میگه چه خوب که دوباره آمدید،این گسستن از واقعیت،نیستی ای که از نبود یک هستی به وجود اومده خیلی قشنگ بود. خانم لمان و آقای هنینگر کاملاً متعهد به این دنیا به نظر می رسن، زندگی منظم آنها به طور غیر منتظره ای متزلزل می شود و شکاف عمیقی بر جای می گذارد. لانگ میگوید: روزمرگی امر غیرعادی است. توی هر سه داستان ها شاهد به هم ریختن روزمرگی و نظم زندگی هستیم،و اشاره ای هم به فلسفه هایدگر داره که در وجود همه ما چیزی ناسازگار هست ،حتی اگر اون رو ندونیم. مردم متوجه میشن که زندگی ساختار یافته و منطقی ای داشتند و به یکباره همه چیز از بین می ره ،چون در وجود همه ما چیزی ناسازگار هست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.