یادداشت نیایش بهرامی
1402/1/29
کتابی گم کردهام میجویم او را به هرکس میرسم میگردم اتاقش را(!) نمیدانم جزو آن کتاب هایی بود که قرض دادم و یادم رفت رفت به چه کسی، یا از آن دسته بود که اشخاص جذب جلد «رنگی پنگی»اش شدند و ترجیح دادند که باید کتاب برای آنها باشد. ولی منت خدای را عزوجل که کتاب را یک دور خواندم و مثل سه مورد دیگر قبل از به پایان رساندن از دستش ندادم. رحم الله من یقرا فاتحه. کتاب خیلی «کتاب»ی بود. یادم میآید اینقدر با دانستن مفهوم «رده بندی دیویی» حال کرده بودم که در صحبت ها سعی میکردم حتما پای آن را باز کنم و بالاخره بفهمانم که: هه! آره دیگه! بعد از ۶ سال چیز زیادی از اسم شخصیت ها و روند دقیق ماجرا در خاطرم نیست؛ اما این خوب یادم است که ابتدای کتاب بسیار از خریدنش پشیمون بودم و اعتقاد داشتم خانمِ مهربونِ کتاب فروش، کتاب را «بهم انداخته». داستان که پیش رفت نظرم عوض شد. باز هم ته تهش همان نتیجه همیشگی «کتابای پرتقال رو اول واسه جلدشون آدم باهاش حال میکنه» رسیدم . اگر نوجوانِ «کتابیای» در بازه سنی ۹/۱۲ سال باشد احتمالا از کتاب لذت ببرد. هرچه بزرگتر باشد شاید بیشتر حال نکند با کتاب :)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.