یادداشت yalda

yalda

1403/03/12

                توی نوشتم ممکنه اسپویل باشه پس امیدوارم با دقت خونده شه. 
واقعا نمیدونم چی باید بگم. انگار که زبونم قفل شده.
 شخصیت های زیادی توی این کتاب کشته شدن که مرگ سه تاشون واقعا غم انگیز بود. با اینکه کتاب های غم انگیز زیادی خونده بودم ولی برای اولین بار با این کتاب گریه کردم. شاید احمقانه باشه اما واقعی بود.
از طرف دیگه احساس شینگ ین واقعا روی مخم بود. اینکه هردوتاشون دوست داشت رو سعی میکردم کنار بیام ولی اینکه خودش نمی دونست چی میخواد واقعا رو مخ بود. اینکه اولای کتاب اونطور با ونژی رفتار می کرد و آخر کتاب همه کاری برای رسیدن بهش کرد. انگار که لیوای کاملا نقشی نداشت. انگار نه انگار یه زمانی با هم بودن و حتی برنامه ازدواج ریخته بودن. 
فکر می کردم دلم قراره برای ونژی بشکنه که بهش بی توجهی شده ولی کاملا برعکس شد. 
داستان قشنگی داشت ولی من واقعا این حجم از اتفاقات و این پایان رو دوست نداشتم.  
انگار مغزم در حال سوختنه. کاملا سردرگم شدم و با اینکه فهمیدم چیشد اما انگار بازم نفهمیدم چی به چیه. 
امیدوارم یک جلد دیگه داشته باشه بلکه از سردرگمی در بیام و تمام اتفاقات رو هضم کنم. 

        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.