یادداشت محمدقائم خانی
1402/3/2
4.1
3
. من کجا هستم؟، حقیقت من کجاست؟، شما من را از من گرفتید و خیالات خود را به من چسباندید. شما با من چه کردید؟ این سخنانی است که بیضایی در این نمایشنامه، از زبان علی ابن ابی طالب (ع) بیان می کند. این نمایشنامه میخواهد تصویری مدرن از امیرالمونین بسازد، که من دشمنش هستم. این نمایشنامه چنان شب وحشتناکی را با ماجرای قتلهای زنجیرهای در هم آمیخته که از هر نظر، به زعم من البته، بیربط هستند. کاری ایدئولوژیک کرده بیضایی. این نمایشنامه قصد تصفیه حساب دارد و این کار را زیرکانه انجام میدهد، که به نظرم ارزش هنری کار را کم میکند. اما همه اینها دلیل نمیشود که اهمیت این اثر هنری را درنیابیم. اثری که به مسأله بنیادین «اختفاء» میپردازد. آیا ما میتوانیم، فرای مقصود سیاسی متن از اختفاء، به کنه خودِ مسأله پی ببریم؟ که بین ما در این سوی تاریخ، و امیرالمونین (ع) در آن سوی تاریخ و اسطوره، فاصلهای بزرگ افتاده است؟ علی (ع) پوشیده است. در سایه است نه نور. اصلاً میتواند زیر نور قرار بگیرد؟ چطور از سایه بیرون خواهد آمد؟ نقش ما این وسط چیست؟ این سوالات، در مرکز زندگی امروز ما قرار دارند. این نمایشنامه از رابطه امر قدسی و تاریخ، معرفت و سیاست می پرسد. نباید ازا ین سوالها فرار کنیم. حیات ما در گرو روبهرو شدن با این پرسشهاست. به ملاقات اثر هنری برویم. حتی در پس زاویه انتقادی آن، نبض زمانه ما با قدرت میزند.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.