یادداشت Alexy Silver-Phoenix

مسخ
        مدت‌ها بود که قصد داشتم این کتاب را بخوانم. ترجیحا با ترجمه‌ای غیر از صادق هدایت. طبیعتا به خاطر زمان ترجمه‌ی کتاب، ادبیاتش تا حدی سخت بود ولی بعد از چند صفحه راحت‌تر شد. به هر حال آن را خواندم. داستان در مورد یک مرد است که در یک روز صبح ناگهان به سوسکی بزرگ تبدیل می‌شود. او همه‌چیزش را به واسطه‌ی این قضیه از دست می‌دهد. مسخ را می‌توان در سطوح مختلف بررسی کرد و این قضیه باعث می‌شود که به یک شاهکار اجتماعی بدل گردد. برای من مهم‌ترین پیام داستان این بود که درگیر شدن بیش از حد در کار و روزمرگی، انسان را از جنبه‌ی انسانی‌اش دور می‌کند. همان‌طور که برای گرگور اتفاق افتاد و او از موجودی متعالی به چیزی بی‌ارزش که فقط دنبال خوردن و خوابیدن بود تبدیل شد. مسخ رمانی کوتاه است اما خواندنش برای همه لازم است تا همگی به یاد آوریم که انسان بودن تلاشی بیشتر از آن می‌طلبد که فکر می‌کنیم.
      
2

27

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.