یادداشت کوثر مبینی
1403/10/23
_ترم سه، شب قبل امتحان تاریخ نمایش در ایران. با آیدا قرار گذاشتیم که چون خستهایم، بخوابیم و صبح بیدار بشیم. هر دوتامون خواب مونده بودیم. از اضطراب زیاد تصمیم گرفتیم که دو تا نمایشنامهای که باید میخوندیم رو تقسیم کنیم و راجع بهش، بهم دیگه ویس بفرستیم. من زرنگی کردم و نمایشنامهی خود استادمون که کوتاه تر بود رو سریع برداشتم. (پدرم در اومد و کاش این کار رو نمیکردم) آیدا هم در شرایط انجام شده قرار گرفت و نمایشنامهی بلند تر (تخت و خنجر از داوود فتحعلی بیگی) بهش رسید. امروز سه روز از امتحان میگذره و من تازه خودم این نمایشنامه رو خوندم. خوشحالم که اول ویس های آیدا رو شنیدم. آیدا خیلی بامزه و بانمک تعریف میکرد. طوری که طول گوش کردن ویس ها، یه لبخند بزرگ روی لبام داشتم. اون روز تا آخر شب، چند دفعه ی دیگه هم ویس ها رو گوش کردیم و خندیدیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.