یادداشت هومن
1403/7/2
بیست سال طول کشید تا عملاً یاد بگیرم به خودم دروغ نگویم، ادا در نیاورم، فیلم بازی نکنم، تظاهر نکنم، حرفی که حالیم نیست نزنم، محدودیت و محرومیتهای خودم و اطرافیانم را به رسمیت بشناسم. بیست سال طول کشید تا یاد بگیرم سهم خواستن از زندگی نمیارزد که انسان به اصالتاش صدمه بزند و برای بهرهی بیشتر، خلاف تمایل و تمنا و تواناییاش قدمی بردارد. به تلافی تظاهر و تقلب و ادا و نمایش و فیلم بازی کردن و همهی دروغهایی که تا بیستوسه سالگی به خود گفتم، قولوقرار گذاشتم به هر قیمتی و با هر هزینهای در مسیر صداقت قدم بزنم. راه و رشته و روابطم و خیلی چیزهای سخت دیگر را عوض کردم. تازه با خودم روراست شده بودم. هیچوقت بیچارگی و بیمایگی و بیمقداریام را آنقدر برهنه، لخت لخت، ندیده بودم. لحظهی دردناک و ترسناکی بود. از وقتی رودربایستی را با خودم کنار گذاشتم اعتماد به نفسم نابود شد. آدم اگر نَفْسَش را بشناسد، هیچوقت به آن اعتماد نمیکند. از وقتی با خودت صادق بشوی، شفاف و شکننده میشوی. شکنندگی برای مرد خوب نیست. اما بچهی ناخواستهی صداقت است. یک شب، فقط یک شب که با خودت صادق باشی، فردایش صاحب یک روح شکننده شدهای. از وقتی اراده میکنی ادا در نیاوری، بدبین میشوی. ناامن میشوی. مدام فکر میکنی دیگران دارند بازی میکنند و نمایش اجرا میکنند و چیزی که نمیفهمند، میگویند. مرز صداقت و حسادت گم میشود. خیلی وقت است تنها جایی که امن و آرامم، یک فضای نیممتر در نیممتر، پیش لپتاپ خاموش. https://hooman.bio.link/ با اینکه در خندیدن سهلگیر نیستم اما در دورهای آشفتهحال از زندگیم این قلم منو به خنده واداشت.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.