یادداشت Soli

Soli

Soli

1404/4/14

        آه، چه‌قدر زیبا بود. چه‌قدر قشنگ و دوست‌داشتنی.
 
گفتم نمی‌خوام جامعه‌شناسی بخونم، یکی از دوستام گفت مگه ‌‌شریعتی همون جامعه‌شناسی نیست؟ دیدم چرا، به نظر منم هست. این دید دکتر شریعتی به زن و به جامعه توی این کتاب برام جالب بود. مخصوصا یه حرف جالبی که زد درمورد جدا کردن مذهب از سنت. این‌که مثلا قایم کردن زن تو خونه و حتی نیاوردن اسمش و غیره و غیره، ربطی به اسلام و به شیعه نداره، یه سنت ایرانیه. و خب تا وقتی ما اینا رو از هم جدا نکنیم، تا وقتی که ایدئولوژی رو با "مسلمین" بسنجیم و نه با خود "اسلام"، به نتیجه درستی نخواهیم رسید.

 _وقتی یک روح از سطح زمان خویش بیشتر اوج می‌گیرد و از ظرف تحمل مردم زمان بیشتر رشد می‌کند تنها می‌شود، "بودن" سنگین و پر و زیبا و غنیِ او، "بودن"های پوک و سبک و زشت و تهی دیگران را خودبه‌خود تحقیر می‌کند-هرچند خود تواضع کند-و آن‌گاه دشمن و دوست-خودآگاه و ناخودآگاه-باهم در نفی او یا لجن‌مال کردن شخصیت بزرگ یا پایمال کردن حق صریح او همدست می‌شوند، اشتراک منافع می‌یابند.
صفحه ١٨۵

+شاید مسخره به نظر بیاد، اما احتمالا اگه قبلا خونده بودمش، هیچ‌وقت به اون برهه‌ای نمی‌خوردم که از اسمم بدم بیاد. الان بیشتر دوستش دارم و خب آره، خجالت می‌کشم از این‌که اسم همچین آدمی رومه و اون‌وقت من...
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.