یادداشت مریم السادات هاشمی

        ایده همراهی نویسنده با چنین کاروانی ایده جالبی ست اما بخش زیادی از کتاب درگیر تکرار مکررات است در هر شهر و هر موقف ازدحام جمعیت، اشتیاق مردم و ممانعت شان از رفتن کاروان ضریح موضوعی طبیعی ست که این میزان از بیان آن لازم نبود. شاید به جای نوشتن سفرنامه اگر مجموعه روایت ها از این سفر جمع آوری شده بود کتاب مختصر و مفید تری به دست ما می‌رسید.

اما حکایت خود ضریح هم حکایت جالبی ست. 
ضریح مجموع چندین قطعه طلا و نقره نیست، نشان ارادت و عشق این مردم به امام و مولای شان است کسی که به قطعه ای فلز دخیل می‌بندد می‌خواهد چنگ بزند به دامن پر مهر امام، که بگوید: آقا ما با عشق شما به خدا نزدیک می‌شویم «اتقرّب الی الله بحبکم» نه تنها خودتان بلکه به هر چیزی که به شما مرتبط باشد عشق می‌ورزیم چرا که شما رحمت واسعه خدا و باب نجات امت هستید.

در حال و هوای این کتاب که روایت انتقال ضریح امام حسین علیه السلام به کربلا ست، اپیزود اول فیلم هیهات هم می‌تواند مورد توجه قرار بگیرد.
https://www.aparat.com/v/v3500l5
مستند ضریح نیز از روند ساخت این ضریح با طراحی استاد فرشچیان و روند ساخت آن است.
https://telewebion.com/episode/0x5939b27 
این برنامه هم گفت و گو با آقا رضای کتاب که راننده تریلی حامل ضریح است که دیدنش خالی از لطف نیست.
https://tv3.ir/program/77953
      
13

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.