یادداشت عینکی خوشقلب
1401/2/28
3.9
74
سال 95 بود که تصمیم گرفتم «زایو» را بخوانم. آن زمان به تازگی چاپ شدهبود و اسمش این طرف و آن طرف زیاد شنیده میشد. از طرفی چون به کتابهای علمی-تخیلی و فانتزی علاقهی زیادی داشتم، خواندن یک کتاب علمی-تخیلی ایرانی برایم هیجان انگیز بود. این تصمیم تا تابستان 98 عملی نشد. تابستان 98 که بالاخره زایو را خواندم باورم نمیشد که قرار است اسفند همان سال بیشتر صحنههای کتاب را تجربه کنم. «زایو» بیماری مهلکی است که در سال 1420 دنیا را درگیر خودش کردهاست. است. دکتر پارسا متخصصی از ایران است که مامور میشود تا راه درمانی برای این بیماری پیدا کند. باقی داستان ماجرای جست و جوهای دکتر پارسا و تیم همراهش برای یافتن راه درمان و نجات دنیاست. بچههایی که در روزگار کرونا این کتاب را میخوانند تعجب میکنند. لازم نیست برای آنها فواید کتاب علمی تخیلی را زیاد توضیح بدهیم. خودشان کاملاً درک میکنند وقتی میگوییم «رمان علمی-تخیلی بخشی از آینده را از دریچه علم و تخیل نویسنده به ما نشان میدهد». باید برایشان توضیح بدهیم که نویسندهی این کتابها پیشگو نیستند، بلکه حقایق علمی را گسترش میدهند و تصویری احتمالی از آینده را برای ما ترسیم میکنند و در مورد «زایو» این آینده خیلی زود به وقوع پیوستهاست. نمیتوانم بگویم «زایو» کتاب فوقالعادهای است. چون این طور نیست. اما میتوانم بگویم به عنوان اولین اثر از یک نویسنده جوان و همین طور به عنوان یکی از معدود اثرهای علمی تخیلی ایرانی کتاب خوبی است. اولین نقطه ضعف کتاب شاید همان شخصیت اصلی است، دکتر پارسا قرار است یک قهرمان باشد که دنیا را نجات میدهد. اما نه تنها شکل و شمایل یک قهرمان را ندارد که حتی نمیتواند یک شخصیت قوی و عمیق باشد. شخصیتهای دیگر هم موجودات محوی هستند، هیچکدام آن قدر دقیق پرداخته نشدهاند و هیچکدام به خاطر نمیمانند. برای جا افتادن بهتر میتوانیم محافظهای دکتر پارسا را با محافظ آرتمیس در مجموعه علمی تخیلی «آرتمیس فاول» مقایسه کنیم. «باتلر» محافظِ آرتمیس شخصیتی به پررنگی و عمیقی شخصیت اصلی است. نوجوانی نیست که آرتمیسفاول خوانده باشد و «باتلر» را نشناسد. اما نوجوانهای «زایو» خوانده شخصیتهای فرعی را چند سال بعد به خاطر میآورند؟ یا شخصیت اصلی را هم فراموش کردهاند؟ دومین نقطه ضعف سرعت و ریتم اتفاقات داستان است، نویسنده حواسش نیست که صحنهها باید سرعت و هیجان متناسبی داشتهباشند. ما از صحنههای آرام توصیف و گفت و گو یکمرتبه به صحنههای درگیری و جنگ پرتاب میشویم و از هیچکدام آن طور که باید لذت نمیبریم. در اولی حوصلهمان سر میرود و در دومی به قدری سرعت وقوع اتفاقات زیاد است که خط داستان را گم میکنیم. مثل تظاهرات ناگهانی و سقوط دولت آمریکا که آن قدر سریع اتفاق میافتد که باید برگردیم و چند خط قبل را دوباره بخوانیم که مطمئن شویم آمریکا در پارگراف قبلی نابود شد. مساله بعدی تصویری که زایو از سال 1420 ارائه میدهد. تصویری تقریباً رویایی که حتی شاید معتقدین به انقلاب اسلامی را هم شگفتزده کند. نابودی اسرائیل و فروپاشی آمریکا مسالهای نیست که فقط در خیال ما اتفاق بیفتد. حتی تحلیلگران سیاسی جهان هم چنین چیزی را پیشبینی میکنند. اما مساله اینجاست که در زایو ماجرا خیلی ساده و ناگهانی اتفاق میافتد. نویسنده تلاشی نمیکند که برای ما شرح دهد چطور این تحولات جهانی به وقوع پیوسته و به همین خاطر خواننده چندان نمیتواند آن را باور کند و حتی تا حد زیادی برایش خندهدار میآید. اینکه خواننده چنین تصویری را باور نکند از ضعف بینش سیاسی او نیست، بلکه از ضعف نگارش کتاب است. چه بسا کتابها و فیلمهایی که تصاویر چندین برابر رویاییتر را ترسیم کردهاند و نسلهای متمادی باورش کردهاند، چون از قوت پرداخت بهرهمند بودند. با همهی این تفاسیر، «زایو» شروع خوبی برای داستان علمی تخیلی ایرانی است. «کرونا» هم فرصت درخشش دوباره به این کتاب داد. موقعیتی که میتواند سطح کتاب را از آنچه که بود بالاتر ببرد و چراغی برای ادامهی مسیر تولید کتابهای علمی-تخیلی ایرانی باشد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.