یادداشت 𝐅𝐚𝐭𝐞𝐦𝐞𝐡
5 روز پیش
تصور کن یه شب تاریک و ساکت، توی فضایی دور افتاده، یه نقاشی رو برانداز میکنی و وقتی روش دقیق میشی، چیزی به چشمت میاد که نباید... 😶🌫️🤐 جیسن رِیکولاک، داستان نفسگیر و هوشمندانهای رو نوشته که در عین مرموزبودن، به طرز عجیبی احساسیه. داستانی که از دل یه ماجرای بهظاهر سادهی پرستاری از یه کودک پا میگیره اما خیلی زود تبدیل به مارپیچی تاریک و مورمورکننده میشه... تدی، پسر کوچولوییه که عاشق نقاشیه، اما طولی نمیکشه که نقاشیهاش رنگوبوی غریبی پیدا میکنن... و مالوری، پرستاری با گذشتهای تاریک که متوجه میشه باید به این تصاویر مرموز، به چشمی فراتر از یه سرگرمی کودکانه نگاه کنه.💀 نقاشیها واقعیان. ترسناکن. انگار حرف میزنن. و بدتر از همه، انگار دارن یه حقیقت پنهون رو فریاد میکشن... کتاب "عکسهای پنهان" با فضاسازی حسابشدهای که داره، ذهن خواننده رو اسیر میکنه. وجود نقاشیهای واقعی داخل کتاب هم تجربهی خاصتر و زندهتری به خوانش این کتاب میبخشه؛ آدم حس میکنه خودش وسط معمایی ایستاده که با هر بار ورق زدن، بیشتر توش غرق میشه. نویسنده چنان تنشهای نرم و زیرپوستیای ساخته که وقتی به نقطهی اوج داستان میرسی، متوجه نمیشی چطور از یه فضای کودکانه و ساده، به گردابی تا این حد پیچیده و ترسناک افتادی. کتابی معمایی، دلهرهآور و روانشناختی با چاشنی تعلیق و کمی ترس روانی؛ از میزان احساسیبودن آخر کتاب هم اشک توی چشمام حلقه زد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.