بریده‌های کتاب ~زن وارنر هستم

+میخواستم ازت سوال کنم تو به خاطر من یواشکی یاد گرفتی فرانسوی صحبت کنی؟ _نئو اخم می‌کند و می‌گوید نه من فرانسوی یاد گرفتم تا دیگه تو و مامانت نتونین پشت سر من حرف بزنید کر می‌خندد و می‌گوید مامانم تو رو بیشتر از من دوست داره نئو می‌گوید خب الان دیگه این رو میدونم

هنری میگوید: 《اوه زمان یک دوست قدیمی خبیث و بازیکن خیلی خوبیه تنها کسی که میتونه من رو شکست بده زمانه》.

سونی است،با آن چشم های نیمه بازش.شعله ای دارد که خیلی ضعیف میسوزد،اما همچنان روشن است.

لبخند زد. لبخندی مثل طلوع خورشید بعد از طوفان!★

من فقط میخواهم او را خوشحال کنم بنابراین تظاهر میکنم.

همه میمیرن و همه چیز یک روز تموم میشه