بریده‌های کتاب صوفیا

اگر هیچ امید دیگری برایش باقی نمانده بود، به امیدِ دیدار دوباره‌ی او پیش از اینکه چشم‌هایش برای همیشه بسته شوند، چنگ می‌انداخت.

امان از وقتی که قانون‌های خودمون علیه ما کار میکنن.

اهمیت ندادن به هیچ‌کس و هیچ‌چیز، آزادی می‌آره.

دوستی‌های قدیمی، پشت پرده‌ی مبهم تجربه‌هایی که بین دوستان قدیمی مشترک نبود، گیر می‌افتادند.

مرگ باید وجود داشته باشد تا زندگی، معنا یابد.

مدیریت خوب کلید حل همه‌ی مشکلات است.

تو می‌تونی همه‌ی عمرت رو تلف جستجو کنی و آخرش بفهمی چیزی که دنبالش بوده‌ی، درست بیخ گوشِت بوده.

برای عبرت گرفتن، باید کسی زنده بمونه که از این اتفاق درس بگیره. وقتی کسی برای عبرت گرفتن نباشه، این کار، بیهوده‌س.

همه‌ی نقاشی‌ها چنان با هم هماهنگ بودند که گویی حتی اگر دست واحدی نکشیده باشدشان، همه از یک روح برآمده‌اند.

همه‌ی آدم‌ها گناهانی دارند و با این حال، همه‌شان خاطره‌ای از معصومیت کودکی را به یاد دارند، فرقی نمی‌کند چند لایه زندگی دور آن پیچیده باشد. انسانیت، بی‌گناه است؛ انسانیت، گناهکار است و هردو، حقایقی غیر‌قابل انکارند.

کوچیک‌ترین طلسم‌ها می‌تونن مؤثرترین‌ها باشن.

وقتی آدم خودش وسط یه موقعیت باشه، سخته که موقعیت رو اون‌طوری که هست درک کنه.

رازها قدرت دارن. و وقتی با بقیه در میان گذاشته می‌شن، از اون قدرت کاسته میشه. پس بهتره رازها به خوبی حفظ بشن. گفتن رازها، رازهای واقعی، راز های مهم، حتی به یه نفر هم اون هارو تغییر می‌ده. نوشتن او‌ن‌ها حتی بدتره، چون کی می‌دونه چند تا چشم ممکنه او‌ن‌ها رو روی کاغذ ببینن، هرچقدر هم که آدم مواظبش،باشه.

زندگی گاهی مارو به جاهای غیر منتظره ای می‌بره.آینده هیچ‌وقت روی سنگ حک نشده،این رو یادت باشه.

بهترین لذت ها همیشه لذت هایی هستن که غیرمنتظره‌ان.

زندگی مثل فیلم ها نیست پسرم.توی دنیای واقعی آدم های بد همیشه بد به نظر نمی‌آن.خیلی هاشون حتی شبیه فرشته هان.

واقعیت اینه،پسرم،که تو میتونی همین‌جا سر جات بشینی و عدد هاتو جمع بزنی،یا کاری کنی که همین عددها به دردت بخورن.اینو یادت نره جفری،دنیا می‌تونه به کامت باشه.

بعضی ها اونقدر شجاع نیستن که بتونن خاص بودنشون رو درک کنن و بعضی ها ممکنه توی کل زندگیشون در این مورد اشتباه کنن.

وقتی به زور میخوای چیزی رو نگه داری، میشکنیش.