بریده‌های کتاب کرم کتاب

می‌گویند بهتر است که عاشق بشوی و از دست بدهی تا اینکه هرگز عاشق نشوی! مطمئن نبودم که با این گفته موافقم؛چیزی به من می‌گفت که هرگز از دست دادن این موضوع را فراموش نخواهم کرد.

بعضی وقت‌ها شروع یک چیز خوب در وسط یه چیز بد اتفاق میوفته، ما نمیتونیم انتخاب کنیم که این چیزها کی اتفاق بیفتن!

+من فقط میخوام کاری انجام بدم که مهم باشه! _آیا همه ما اینطور نیستیم؟

وقتی خیانت رو تجربه میکنی، اعتماد دوباره سخته.

هیچوقت واسه تغییر دیر نیست تو همینجوری که هستی لعنتی فوق‌العاده‌ای، ویوین! اگه مامان بابات نمیفهمن مشکل خودشونه

+من نگاهش به تورو دیدم! _مگه چطوری بهم نگاه میکنه؟ +جوری که انگار هرگز نمیخواد نگاهشو ازت برداره

+ تاحالا بهت گفتم چقدر فوق‌العاده‌ای؟ _گفتی، و لی خوشم میاد بازم بشنوم

دوستاتو نزدیک نگهدار و دشمناتو نزدیکتر

آدما خیلی وقتا حرفایی میزنن که واقعا نمیخوان

آتش گرم، کتاب، آرامش، امن و امان از توفان، گربه‌هایمان روی قالی.

دیگر وقتی مرگ به سراغم بیاید، زندگی‌ام را کرده‌ام، ساعت مخصوصم را چشیده‌ام.

نمی‌دانیم کجا داریم می‌رویم، ولی خود رفتن مزه می‌دهد مگرنه؟

هیچ آزادی مطلقی روی زمین وجود نداره

_دلت برایم تنگ شده بود، مهتاب؟ +انگار که صدسال می‌شود که رفته بودی! _دیگر تنهایت نمی‌گذارم.

دوست دارم خانه‌ای داشته باشم که بتوانم عاشقش باشم، بغلش کنم و کنترلش کنم.

آرامش، آرامش کامل، به دور از تمام عزیزان!

مشکل شما اینست که به قدر کافی نمی‌خندید!

بهتر نیست قلب آدم بشکند تا اینکه پژمرده بشود؟ قبل از اینکه بشکند، حتما احساسات شکفت‌انگیزی تجربه کرده. همین به زحمت درد و رنجش می‌ارزد.

شما هم اگر بعضی وقتا زندگی را آسان میگرفتید، بیشتر قابل تحمل می‌شدید

من عاشقت هستم. میخواهم بقیه‌ی عمرم را کنار تو بگذرانم. فقط همین.