بریده‌های کتاب Shafagh

یاد این جمله از امیرالمومنین افتادم: «خدایا، من تو رو از روی طمع برای بهشتت عبادت نکردم،من تو رو از روی ترس از آتش جهنمت عبادت نکردم ، بلکه چون عاشقت بودم و شایسته بودی عبادت کردم»

باور به وسیله آگاهی تغییر می‌کنه یا تقویت میشه.

اولین نقطه چالش ما این جاست که فکر می کنیم نماز فقط یک عمل عبادی و دینیه، و صرفا برای فرار از جهنم و رفتن به بهشته...

وقتی دو راه پیش پای آدم باشد و آدم یکی از آن ها را پیش بگیرد و برود و سرش به سنگ بخورد، تا عمر دارد فکر میکند که آن را دیگر بهتر بوده... اما حالا یک را وجود دارد. بمیری یا بمانی ، همین یک راه است ..‌.

مگر یموت ها که اینگونه می جنگند، تفنگ نو از ولایتی گرفته اند؟هرچه آن ها دارند ما هم داریم.از این گذشته، "قالیچه بدهم تفنگ بگیرم،برای آنکه برادرکشی کنم؟"

«احمق وقتی از زمین بیرون می‌رود می‌پرد، از قله کوه ها تا ستاره ها تا ناکجای ناکجا ولی دانشمند وقتی از نوشته هایش، از قلمش و از کتاب های قطورش ناامید می شود، سقوط پیدا میکند. و دیگر پیدا نمی شود.»