بریده‌های کتاب مبینا معینی ممتاز

حرص آب و دانه خیلی چشم‌ها را می‌بندد.

هر جانداری به درد خودش بند است، من باید خودم به فکر خودم باشم.

هیچ جانداری، اگر می‌تواند یا نمی‌تواند، به جاندار دیگر کمک نمی‌کند، اگر خیلی کار کنند، به حال آنهایی که گرفتارند دلسوزی می‌کنند.

توکا فکر کرد : قد بلند فایده‌ای ندارد، کسی که به دیگری کمک می‌کند باید فکرش بلند باشد.

توکا گفت : هر قدر هم که گرسنگی باشد، در آزادی لذتی هست که به گرسنگی و سختی‌هایش می‌ارزد.

زندگی بدون آزادی برای او معنایی نداشت.

فلسفه‌ی چینی ممکن است به نظر ما نارسایی هایی داشته باشد که فلسفه‌ی ما به نظر آنان دارد، اما هردو نسخه‌هایی برای یک دردند : زندگی

وقتی جامعه در جهت خیر و امنیت ماست، خوب بودن آسان است. اما وقتی قوانین به نفع مردم نباشد چندان تمایلی به نیک بودن وجود نخواهد داشت.

هدف کنفوسیوس این بود که رفتار و سلوک درست را به شاگردانش بیاموزد. آنها اگر می‌خواستند به مردم حکومت کنند باید اول یاد می‌گرفتند که چگونه بر خود حاکم باشند.

کسی که ارزش کلمات را نمی‌داند هرگز مردم را درک نخواهد کرد.

انقلابی که او تعلیم می‌داد انقلاب در نگرش و رفتار بود. هرکس باید بکوشد که نقش خود را با بیشترین قابلیت و صداقت ممکن ایفا کند.

ماشینی که از سرعت زیاد برخوردار می‌شود، بیشتر به نیروی کنترل کننده احتیاج دارد.

و مانند سنگی که در باتلاقی بیفتد و غرق شود و حتی موجی به جای نگذارد، در میان کاخ‌ها و حجله‌ها غرق شدند و با تمام افتخارهای گذشته مدفون گشتند.

به قول ناپلئون، تاریخ افسانه‌ی دروغی است که همه بر سر آن توافق می‌کنند.

وقتی دو فرهنگ تلاقی می‌کنند، بازنده اطاعت کننده و برنده نویسندهٔ تاریخ است. تاریخی که حاکی از پیروزی خودشان و سرکوبی دشمن است.

کسانی که از حقیقت صحبت میکنند بیشتر از دوست هستند، آنها برادرند.

درواقع، کلیسا در هر چرخشی، برای تطبیق با فرهنگ منحرف و سرگردان سعی می‌کرد خود را دوباره کشف کند.

پدربزرگ گفت :‌ « پرنسس، زندگی پر از راز است، تو نمی‌توانی همه را یک دفعه یاد بگیری. »

حق جز با پای حق به مقصد نمی‌رسد.

آنچه در این دید محدود، حق جلوه کند و به دست بیاید، دلیل حقانیت آن در تمام عوالم نیست.