بریده‌های کتاب مرضیه حسینی

ما برخلاف سایر موجودات، که صرفاً همانی هستند که هستند، آزادیم همانی بشویم که می‌خواهیم. ما می‌توانیم ارزش‌های خاص خودمان را انتخاب کنیم، از جمله اینکه چگونه به زندگی‌مان معنا ببخشیم.

دقیقاً همین نقشه‌های خالی و متروک هستند که میل به زندگی کردن در داخل خود را در انسان زنده می‌کنند، میل به کوچک شدن تا آنجا که بتوان راه خود را در انبوه نقشه‌ها یافت و پیمود و در آن‌ها گم شد.

«ما تنها به این دلیل توانستیم زمین را توصیف کنیم که پیش‌تر آسمان را رسم کرده بودیم.»

فرانسوآ وال در مقاله‌ای می‌گوید که چگونه پیدایش این دنیای بزرگ تنها وقتی آغاز شد که مختصات جغرافیایی به کاررفته برای ایجاد آسمان با زمین تلاقی کرد. نقطه‌ی تقاطع پارامترهای آسمانی (محورهای قطبی و خط استوا، نصف‌النهارها و مدارها) در کره‌ی زمین بود، یعنی در مرکز عالم‌.

در بی‌رحمی این صورتک‌های مات و بی‌روح، چهره‌ی حقیقی خود را می‌توان بازشناخت.

رشد، نتیجه‌ی موضع‌گیری و سعی فرد، در برابر فشار نیاز است.

انسان هم‌رتبه‌ی آن چیزی است که به آن تعلّق دارد.

در سیر آدمی از مینو به گیتی و از گیتی به مینو، جبر دایرۀ بستهٔ زمان کرانمند است در آزادی زمان بی‌کران.

آدمی چون به کاری پردازد که به‌خاطر آن آفریده شده است، خدا را کامروا کرده است. کار انسان کار خداست.

نه‌تنها آفرینش به یاری انسان شدنی است که جنگ نیک و بد نیز با همرزمی انسان به پیروزی خدا می‌انجامد. فروهرها به‌جای آنکه در مینو بمانند و در ایمنی بسر برند، گیتیانه می‌شوند تا بجنگند.

آفرینش جهان و تولد انسان همانند یکدیگرند و هر دو به ذات خویش بازمی‌گردند، یکی پس از رستاخیز و یکی پس از مرگ.

انسان از مینو به گیتی آمد، رسالت خود را به انجام رساند و از گیتی به مینو بازگشت. انسان وحدت خود را با خود، با جهان و خدا بازیافت و آفریده‌ همان آفریدگار شد.

پیروزی انسان در خود، در عالم صغیر چون پیروزی اهورامزداست در کیهان، در عالم کبیر و یکی بی‌آندیگری ناممکن است.

برای اینکه شیطان بتواند در زندگی شما دخالت کند، باید به نوعی به او اجازه‌ی این کار را بدهید. و متأسفانه شما با اختیار خود این اجازه را به او داده‌اید. مثل این است که به یک دیوانه یک اسلحه پر داده باشید.

باور داشتن یا باور نداشتن ما وجود ارواح را تایید نمی‌کند؛ این شواهد است که وجود آنها را نشان می‌دهد. در واقع مسئله‌ی ما وجود یا عدم وجود این پدیده نیست، بلکه دلیل وجود این پدیده است و اینکه چرا اینقدر در امور انسانی دخالت می‌کند؟

افرادی که به ارواح اعتقاد ندارند، حتی با دیدنشان هم باز آنها را باور نمی‌کنند. برای این افراد ماوراءطبیعه چیزی تهدیدآمیز است لذا هر چیز مربوط به آن را در ذهنشان پاک می‌کنند.

هیچ‌وقت نمی‌توانید در یک خانه‌ی روح‌زده، آدم بی‌خدا پیدا کنید.

آه! چه آدم عجیبی هستی! یک دم کودکی و دمی بعد پیرمرد؛ یک دم با جدیت تمام مشغول تفکر درباره‌ی مهم‌ترین مسائل علمی می‌شوی و حاضری عمر خود را وقف آن‌ها کنی، و دمی بعد احمقی بیمار عشق.