بریده‌های کتاب Hami

کی گفته قهرمان بودن آسان است آقای پیرانا؟

اگر خودت باور داشته باشی که می‌توانی، بقیه هم باورش می‌کنند.

همگی باید مواظب باشیم و دیگران را به خاطر ظاهرشان قضاوت نکنیم. گاهی ترسناک‌ترین موجودات می‌توانند از همه مهربان‌تر و بهتر باشند.

آن‌ها به من یاد دادند بروم دنبال آرزوهایم. هیچ‌وقت فراموششان نمی‌کنم.

دیوانگی و خطر همیشه کنار هم بودند.

هیچکس از اهالی رودخانه هیچوقت دوستانش را رها نمی‌کند، حتی اگر به بهای به خطر افتادن خودش باشد.

فکر کنم داره یادم میاد که اهل رودخونه بودن چجوریه!

اسکورج بردگی بود؛ پایانش حبس ابد بود.

حتی کمترین اندازه امید هم از ناامیدی بهتر بود.

متنفر بودن از چیزی که نمی‌شناسیش، آسونه.

دوستی، احمقانه نیست.

شاید این ذات انسان است که آدم‌ها را به بهتر و بدتر تقسیم‌بندی می‌کند.

از اینکه با خودم صادق باشم متنفر بودم.

زاغ‌ها بدجنس‌اند؛ با منقار باریک و بلندشان به هرکسی که مزاحم تخم‌هایشان یشود بی‌رحمانه نوک می‌زنند.

گاهی بهتره رها کنی، تا اینکه ماجرا رو کش بدی.

اگر نوئل زنده بود، از هر فرصتی برای ملاقات با من استفاده می‌کرد؛ البته این طنز تلخ است، چون اگر زنده بود، من اصلا اینجا نبودم.

هر از گاهی باید برای انجام کار درست قانون‌شکنی می‌کردی؛ ولی خیلی وقت‌ها کار درست همان پیروی از قانون بود.

هیچ‌کس حق ندارد به شما بگوید چه کتابی را می‌توانید بخوانید و چه کتابی را نمی‌توانید، جز پدر و مادرتان.

هرکسی حق دارد تا هر برداشتی می‌خواهد از کتاب‌ها داشته باشد، ولی حق ندارد بگوید بگوید که فقط برداشت خودش درست است.

اما اگر بزرگ‌ترها اشتباه کنند چی؟