بریدههای کتاب arefe arefe 1404/5/1 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 17 صفحۀ 169 sometimes, we have to leave what we know , to find out what we know. 0 1 arefe 1404/4/27 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 17 صفحۀ 40 دانستن حقیقت ، دیدن و گفتن اش ، تجربه هایی متفاوت اند. 0 3 arefe 1404/4/27 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 17 صفحۀ 25 اگر هر آنچه میخواهم انجام دهم، نشستن و حرف زدن با تو باشد ... گوش میکنی؟ - اَن اشفورد 0 3 arefe 1404/4/27 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 17 صفحۀ 31 دو ضرب المثل هستند که معمولاً بخشی از قوانینِ عمومیِ زندگی در نظر گرفته می شوند. بهتر است بگویم هرکدام راه فراری پیش رویمان می گذارند : « گاهی آدمها دوست ندارند همان کاری را بکنند که تو میکنی.» و این که « اشتهای یک نفر سوءهاضمه ی دیگریست.» 0 4 arefe 1404/4/27 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 17 صفحۀ 13 همیشه ی خدا پا توی لجن می گذارم و تازه وقتی به کثافت کشیده شدم می فهمم! اما یک چیزی را خوب یاد گرفته ام ، و آن این است که چطور کفش هایم را پاک کنم و به راهم ادامه بدهم. همه ی ما گاهی پا توی لجن میگذاریم ، به مانع برمیخوریم، گند بالا می آوریم ، گند میزنند به احوالمان، مریض می شویم، به چیزی که میخواهیم نمی رسیم، از هزاران « می تونستم بهتر عمل کنم » و « کاش این اتفاق نیفتاده بود» در زندگی مان میگذریم ... 0 2 arefe 1404/4/27 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 17 صفحۀ 34 Words are momentary, intent is momentous. کلمات لحظه ای اند ، مهم نیت است. 0 2 arefe 1404/4/27 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 17 صفحۀ 20 اما هیچ بخشی از عشق خیالی نبود. عشق همیشه واقعی بود ؛ حتی اگر زخمی ات میکرد. 0 3
بریدههای کتاب arefe arefe 1404/5/1 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 17 صفحۀ 169 sometimes, we have to leave what we know , to find out what we know. 0 1 arefe 1404/4/27 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 17 صفحۀ 40 دانستن حقیقت ، دیدن و گفتن اش ، تجربه هایی متفاوت اند. 0 3 arefe 1404/4/27 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 17 صفحۀ 25 اگر هر آنچه میخواهم انجام دهم، نشستن و حرف زدن با تو باشد ... گوش میکنی؟ - اَن اشفورد 0 3 arefe 1404/4/27 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 17 صفحۀ 31 دو ضرب المثل هستند که معمولاً بخشی از قوانینِ عمومیِ زندگی در نظر گرفته می شوند. بهتر است بگویم هرکدام راه فراری پیش رویمان می گذارند : « گاهی آدمها دوست ندارند همان کاری را بکنند که تو میکنی.» و این که « اشتهای یک نفر سوءهاضمه ی دیگریست.» 0 4 arefe 1404/4/27 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 17 صفحۀ 13 همیشه ی خدا پا توی لجن می گذارم و تازه وقتی به کثافت کشیده شدم می فهمم! اما یک چیزی را خوب یاد گرفته ام ، و آن این است که چطور کفش هایم را پاک کنم و به راهم ادامه بدهم. همه ی ما گاهی پا توی لجن میگذاریم ، به مانع برمیخوریم، گند بالا می آوریم ، گند میزنند به احوالمان، مریض می شویم، به چیزی که میخواهیم نمی رسیم، از هزاران « می تونستم بهتر عمل کنم » و « کاش این اتفاق نیفتاده بود» در زندگی مان میگذریم ... 0 2 arefe 1404/4/27 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 17 صفحۀ 34 Words are momentary, intent is momentous. کلمات لحظه ای اند ، مهم نیت است. 0 2 arefe 1404/4/27 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 17 صفحۀ 20 اما هیچ بخشی از عشق خیالی نبود. عشق همیشه واقعی بود ؛ حتی اگر زخمی ات میکرد. 0 3