بریده‌های کتاب نازنین

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می‌برند که زندانی ات کنند ای گل گمان مکن به شب جشن می‌روی شاید به خاک مرده ای ارزانی‌ات کنند یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند

آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده‌ست دل به یک لحظه کوتاه به ‌هم می‌ریزد

ترس، ترس و بازهم ترس ! زندگی ای سراسر پر از وحشت با سایه ای از گیوتین بالای سرمان.

بهشت هیچ مکان و زمانی نیست . بهشت خود کامل بودنه...

حیوانات بعد از مراسم برافراشتن پرچم ، برای تشکیل جلسه‌ی عمومی در طویله جمع می‌شدند. در آنجا کارهای هفته آینده برنامه ریزی و تصمیمات به بحث گذاشته می‌شد ؛ اما همیشه خوک ها بودند که تصمیمات را اتخاذ می‌کردند . حیوانات دیگر فقط می‌دانستند که چگونه رای بدهند ؛ ولی هرگز نمی‌توانستند درمورد مسائل خودشان تصمیم‌گیری کنند.

هرکس تنها قادر است ، آن چیزی را که در خود می‌بیند ، در دیگران هم مشاهده کند .

به سلامتی ستاره هایی که گوش میدن و رویاهایی که بی جواب می‌مونن!