بریدههای کتاب «مستانه» «مستانه» 1403/8/7 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 76 هنوز هم کرا شبها دور خانه میچرخد و بچههایش را میشمرد: یک، دو، سه. دو تا در تختخواب و یکی در آسمان. 0 4 «مستانه» 1403/8/7 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 75 بزرگترین ترس هر مادری؛ هر شب از خواب بیدار شوی و به صدای نفس بچههایت گوش کنی و بعد هم که دیدی مثل همیشه دارند نفس میکشند، احساس حماقت کنی. 0 3 «مستانه» 1403/8/7 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 72 فقط این را میداند که همیشه همه را ناامید کرده است. 0 2 «مستانه» 1403/8/7 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 72 همه همیشه از دست او ناراحتاند. این برای کسی که میخواهد همه را راضی نگه دارد، خیلی سخت است. 0 4 «مستانه» 1403/8/7 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 70 هرچقدر هم به این حرفها اهمیت ندهی، بازهم بعضی از آنها ناراحتت میکنند. 0 3 «مستانه» 1403/8/5 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 65 ورزش مردان پیچیدهای تربیت میکند: آنقدر مغرور که اشتباهاتشان را نمیپذیرند و در عین حال آنقدر فروتن که تیمشان را در اولویت اول قرار میدهند. 0 4 «مستانه» 1403/8/5 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 64 استعداد مثل دو تا بالونه که بفرستی هوا. اینکه کدوم تندتر بالا میره مهم نیست. مهم اینه که نخ کدومشون بلندتره. 0 5 «مستانه» 1403/8/5 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 63 این مهم است که یک مرد جوان بیورناستاد را ترک کرد و رفت و وقتی برگشت دیگر برای حرف زدن دیر شده بود. نمیتوان به یک سنگ قبر خیره شد و تقاضای بخشش کرد. 0 3 «مستانه» 1403/8/5 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 63 ممکن است یک پیرمرد منظورش بهتر از آن چیزی باشد که به زبان میآورد. 0 3 «مستانه» 1403/8/5 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 63 تقریبا؟ محض رضای مسیح، نمیشه که تقریبا تو قایق باشی؛ یا تو قایقی یا تو آب. وقتی هم که همهی شما احمقها افتادین تو آب، چه اهمیتی داره که تو نفر آخری بودی که افتادی؟ 0 11 «مستانه» 1403/8/5 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 63 جمعیت تماشاچی به ظرافتهای بازی هیچ اهمیتی نمیدهد؛ فقط برد و باخت. از جایگاه تماشاچیان تو یا فوقالعادهای یا آشغال بهدردنخور، نه چیزی بین اینها. آفساید جای شک ندارد، هر تکلی یا کاملاً بهجاست و یا سزاوار یک عمر محرومیت از بازی. 0 3 «مستانه» 1403/8/5 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 63 وقتی شانس بردن داری که خواستت برای برد بیشتر از ترست از باخت باشد. هیچکس وقتی که ترسیده برنده نمیشود. 0 3 «مستانه» 1403/8/5 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 61 یکی از سختترین کارها در دوران پیری اقرار به اشتباهاتی است که دیگر نمیتوان درستشان کرد. 0 26 «مستانه» 1403/8/4 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 59 سال دیگه اوضاع بهتر میشه. 0 4 «مستانه» 1403/8/4 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 59 آمات این دختر را حتی از اسکیت کردن هم بیشتر دوست دارد. 0 4 «مستانه» 1403/8/4 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 59 وقتی پانزده ساله هستی، بیتوجهی بیشتر آزارت میدهد. 0 3 «مستانه» 1403/8/3 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 53 چیزی که کوین بیش از هر چیزی میخواهد این است: بتواند مثل بنی دنیا را به هیچ بگیرد و از شر دنیا در امان باشد. 0 3 «مستانه» 1403/8/3 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 51 هر رابطهای شیوهی طلاق خود را دارد. 0 2 «مستانه» 1403/8/3 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 50 ما عاشق برندهها هستیم، گرچه بهندرت آدمهای دوستداشتنیای هستند. آنها معمولاً آدمهایی وسواسی، خودخواه و پررو هستند؛ اما این که مهم نیست، ما میبخشیمشان. ما تا وقتی که برنده هستند، دوستشان داریم. 0 6 «مستانه» 1403/8/3 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 49 کارخانه که هنوز هم بزرگترین کارفرمای شهر است، اما سه سال پشت هم است که دارد نیروهایش را تعدیل میکند - یک جمله خوشگل به جای اخراج کردن. 0 3
بریدههای کتاب «مستانه» «مستانه» 1403/8/7 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 76 هنوز هم کرا شبها دور خانه میچرخد و بچههایش را میشمرد: یک، دو، سه. دو تا در تختخواب و یکی در آسمان. 0 4 «مستانه» 1403/8/7 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 75 بزرگترین ترس هر مادری؛ هر شب از خواب بیدار شوی و به صدای نفس بچههایت گوش کنی و بعد هم که دیدی مثل همیشه دارند نفس میکشند، احساس حماقت کنی. 0 3 «مستانه» 1403/8/7 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 72 فقط این را میداند که همیشه همه را ناامید کرده است. 0 2 «مستانه» 1403/8/7 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 72 همه همیشه از دست او ناراحتاند. این برای کسی که میخواهد همه را راضی نگه دارد، خیلی سخت است. 0 4 «مستانه» 1403/8/7 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 70 هرچقدر هم به این حرفها اهمیت ندهی، بازهم بعضی از آنها ناراحتت میکنند. 0 3 «مستانه» 1403/8/5 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 65 ورزش مردان پیچیدهای تربیت میکند: آنقدر مغرور که اشتباهاتشان را نمیپذیرند و در عین حال آنقدر فروتن که تیمشان را در اولویت اول قرار میدهند. 0 4 «مستانه» 1403/8/5 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 64 استعداد مثل دو تا بالونه که بفرستی هوا. اینکه کدوم تندتر بالا میره مهم نیست. مهم اینه که نخ کدومشون بلندتره. 0 5 «مستانه» 1403/8/5 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 63 این مهم است که یک مرد جوان بیورناستاد را ترک کرد و رفت و وقتی برگشت دیگر برای حرف زدن دیر شده بود. نمیتوان به یک سنگ قبر خیره شد و تقاضای بخشش کرد. 0 3 «مستانه» 1403/8/5 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 63 ممکن است یک پیرمرد منظورش بهتر از آن چیزی باشد که به زبان میآورد. 0 3 «مستانه» 1403/8/5 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 63 تقریبا؟ محض رضای مسیح، نمیشه که تقریبا تو قایق باشی؛ یا تو قایقی یا تو آب. وقتی هم که همهی شما احمقها افتادین تو آب، چه اهمیتی داره که تو نفر آخری بودی که افتادی؟ 0 11 «مستانه» 1403/8/5 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 63 جمعیت تماشاچی به ظرافتهای بازی هیچ اهمیتی نمیدهد؛ فقط برد و باخت. از جایگاه تماشاچیان تو یا فوقالعادهای یا آشغال بهدردنخور، نه چیزی بین اینها. آفساید جای شک ندارد، هر تکلی یا کاملاً بهجاست و یا سزاوار یک عمر محرومیت از بازی. 0 3 «مستانه» 1403/8/5 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 63 وقتی شانس بردن داری که خواستت برای برد بیشتر از ترست از باخت باشد. هیچکس وقتی که ترسیده برنده نمیشود. 0 3 «مستانه» 1403/8/5 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 61 یکی از سختترین کارها در دوران پیری اقرار به اشتباهاتی است که دیگر نمیتوان درستشان کرد. 0 26 «مستانه» 1403/8/4 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 59 سال دیگه اوضاع بهتر میشه. 0 4 «مستانه» 1403/8/4 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 59 آمات این دختر را حتی از اسکیت کردن هم بیشتر دوست دارد. 0 4 «مستانه» 1403/8/4 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 59 وقتی پانزده ساله هستی، بیتوجهی بیشتر آزارت میدهد. 0 3 «مستانه» 1403/8/3 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 53 چیزی که کوین بیش از هر چیزی میخواهد این است: بتواند مثل بنی دنیا را به هیچ بگیرد و از شر دنیا در امان باشد. 0 3 «مستانه» 1403/8/3 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 51 هر رابطهای شیوهی طلاق خود را دارد. 0 2 «مستانه» 1403/8/3 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 50 ما عاشق برندهها هستیم، گرچه بهندرت آدمهای دوستداشتنیای هستند. آنها معمولاً آدمهایی وسواسی، خودخواه و پررو هستند؛ اما این که مهم نیست، ما میبخشیمشان. ما تا وقتی که برنده هستند، دوستشان داریم. 0 6 «مستانه» 1403/8/3 شهر خرس جلد 1 فردریک بکمن 4.1 46 صفحۀ 49 کارخانه که هنوز هم بزرگترین کارفرمای شهر است، اما سه سال پشت هم است که دارد نیروهایش را تعدیل میکند - یک جمله خوشگل به جای اخراج کردن. 0 3