بریده‌های کتاب Daydreamer

طوری فراموش می‌شی که انگار اصلاً متولد نشده بودی.

اگر تسلیم بشوم لذت می‌برند. پس این کار را نمی‌کنم.

بچه‌ی عجیبی است. شاید چون بچه‌پری است. البته شاید همه‌ی بچه‌ها، چه آدم و چه غیر آدم عجیب هستند.

باید تمام تلاشت رو به کار بری تا بتونی سر جای خودت بمونی. اگه بخواهی به جای دیگه‌ای برسی، باید حداقل دوبرابر تندتر بدوی.

شاید دیگر نمی‌دانم چطور باید خواهر خوبی باشم.

چون تو برای من مثل یه داستانی که هنوز اتفاق نیفتاده. می‌خوام ببینم چی کار می‌کنی. می‌خوام بخشی از این داستان باشم.

ما باید شبیه پدر و دختر باشیم، اما هرگز کاملا از عهده‌ی نقش‌مان برنمی‌آییم‌.

مثل کودکی هستم که فقط لباس اژدها پوشیده و هیچ تصوری از خودِ اژدها ندارد‌.

اگه قراره درس بگیرن، لازم نیست تو این درس رو بدی.

هر قدر هم مراقب باشم خطا می‌کنم و ضعیف، شکننده و فانی هستم. از این قضیه متنفرم.

فقط احمق ها از چیزی که ترسناکه، نمی‌ترسن.

فکر می‌کردم باید خوب باشم و از قانون‌ها تبعیت کنم، اما من دیگه از ضعیف‌بودن خسته شده‌م. از خوب‌بودن خسته شده‌م. می‌خوام یه آدم دیگه باشم.

همیشه چیزی برای از دست دادن هست.

می‌دونی چقدر سخته همیشه سرت رو پایین بندازی؟ که تمام توهین‌ها رو بشنوی و تهدیدها رو تحمل کنی؟ من تمام این‌ها رو تحمل کرده‌م. فکر کنم این سرسختی من رو نشون می‌ده و اگه می‌دیدی من در برابر تمام اتفاق‌ها فقط خندیده‌ام، می‌فهمیدی که ارزشش رو دارم. می‌گی تو قاتل نیستی، ولی نمی‌دونی من کی ام، شاید خودم هم نمی‌دونم یا به خودم اجازه نمی‌دم بدونم.

فکر نمی‌کردم عشق این‌جوری باشه. یعنی فکر می‌کردم وقتی انتظارش رو نداری، می‌آد سراغت.

عدد سه ترکیب عجیبی برای چند خواهر است، چون همیشه یکی جدا می‌افتد.

نمیتونیم از عشق کسی دست بکشیم که نباید عاشقش باشیم.

-یعنی اینقدر دلربایین؟ +در قانع کردن دیگران استعداد دارم. یه بار با یه درخت حرف زدم و قانعش کردم تا برگ‌هاش رو بریزه. -چرنده. +خب، پاییز بود. نمیتونم همه‌ش رو به پای خودم بنویسم.

شاید موهبت انسان بودن همینه که ما تسلیم نمی‌شیم... حتی وقتی همه‌ی امیدت رو باخته‌ای.

بعضی آدم ها ساخته شده بودند برای عشق و بعضی دیگر برای جنگ. آدم که نمی‌توانست جای دیگری مایه بگذارد.