بریده‌های کتاب احمدرضا حسینی نژاد

عده ای از شما بین طناب دار و تیرباران به ما حق انتخاب می‌دهند و تصورشان از آزادی همین است.

آری، بحران بشر وجود دارد، چون در دنیای ما می‌توان به مرگ و رنج کسی، با بی اعتنایی یا با کنجکاوی، به چشم یک تجربه یا انفعال نگریست. آری، بحران بشر وجود دارد، چون قتل یک انسان می‌تواند از هر دریچه ای بررسی شود جز وحشت یا طغیانی که باید برانگیزد، چون رنجِ انسان را مانند انقیاد و اجباری کم و بیش ملال‌آور پذیرفته‌ایم؛ اجباری در حد تأمین مایحتاج یا ضروری بودنِ در صف ایستادن برای به دست آوردن سر سوزنی کره.

ایل: این ناراحتی برای من جهنمه. کشیش: جهنم در وجود شماست. شما سنتون از من بیشتره و فکر می‌کنید که انسان‌ها رو می‌شناسید. چندین سال پیش شما به طمع پول به یک دختر جوان خیانت کردید و بالطبع تصور می‌کنید که مردم هم به خاطر پول به شما خیانت خواهند کرد. شما خودتونو در دیگران می‌بینید و این هم خیلی طبیعیه. دلیل ترس ما در قبل های ماست. در گناهان ماست. اگه شما این حقیقتو قبول کنید، اونوقت به شکنجه ای که می‌کشید پیروز خواهید شد. اونوقت سلاحی به دست آوردید که به وسیله ی اون، بر ترس های خودتون غلبه خواهید کرد.

هیچ چیز به انسان داده نمی‌شود، او به بهای مرگ‌های ناعادلانه می‌تواند اندک چیزی به دست آورد. اما عظمت انسان در جایی دیگر است. عظمت او در تصمیم‌اش نهفته است؛ تصمیم به قوی‌تر شدن از وضعیتش. و اگر وضعیت او ناعادلانه باشد، او تنها یک راه برای غلبه بر آن دارد، او خودش باید عادل باشد.