بریدههای کتاب دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز: مجموعه داستان •/غین عین/• 1404/3/2 دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز: مجموعه داستان سیدمهدی شجاعی 3.4 6 صفحۀ 77 مقصد اگر خودی بنماید نه تنها از شتاب کم نمی کند که بر اشتیاق رسیدن می افزاید! 0 7 •/غین عین/• 1404/2/29 دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز: مجموعه داستان سیدمهدی شجاعی 3.4 6 صفحۀ 8 تو دور از چشم من چه کردی، تو پنهان از من با خدا چ گفتی که دست خدا تقدیر را این گونه رقم زد؟! 0 8 •/غین عین/• 1404/2/29 دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز: مجموعه داستان سیدمهدی شجاعی 3.4 6 صفحۀ 8 قبول کن برای من زیستن بی تو دشوار نیست محال است! 0 5 •/غین عین/• 1404/3/2 دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز: مجموعه داستان سیدمهدی شجاعی 3.4 6 صفحۀ 73 همینقدر با زمین آشنا می شد که بتواند قدم بعد را بردارد.. 0 9 •/غین عین/• 1404/3/1 دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز: مجموعه داستان سیدمهدی شجاعی 3.4 6 صفحۀ 58 چرا که نه،شما عاشق حسینید و حسین بیش از هر کس دوست داشتن را می فهمد و قدر می داند! 0 5 •/غین عین/• 1404/2/29 دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز: مجموعه داستان سیدمهدی شجاعی 3.4 6 صفحۀ 8 زبان گلایه ندارم، که زبان گلایه دل مکدر می خواهد و من دلم از تو روشن و صافی و زلال است 0 5
بریدههای کتاب دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز: مجموعه داستان •/غین عین/• 1404/3/2 دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز: مجموعه داستان سیدمهدی شجاعی 3.4 6 صفحۀ 77 مقصد اگر خودی بنماید نه تنها از شتاب کم نمی کند که بر اشتیاق رسیدن می افزاید! 0 7 •/غین عین/• 1404/2/29 دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز: مجموعه داستان سیدمهدی شجاعی 3.4 6 صفحۀ 8 تو دور از چشم من چه کردی، تو پنهان از من با خدا چ گفتی که دست خدا تقدیر را این گونه رقم زد؟! 0 8 •/غین عین/• 1404/2/29 دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز: مجموعه داستان سیدمهدی شجاعی 3.4 6 صفحۀ 8 قبول کن برای من زیستن بی تو دشوار نیست محال است! 0 5 •/غین عین/• 1404/3/2 دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز: مجموعه داستان سیدمهدی شجاعی 3.4 6 صفحۀ 73 همینقدر با زمین آشنا می شد که بتواند قدم بعد را بردارد.. 0 9 •/غین عین/• 1404/3/1 دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز: مجموعه داستان سیدمهدی شجاعی 3.4 6 صفحۀ 58 چرا که نه،شما عاشق حسینید و حسین بیش از هر کس دوست داشتن را می فهمد و قدر می داند! 0 5 •/غین عین/• 1404/2/29 دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز: مجموعه داستان سیدمهدی شجاعی 3.4 6 صفحۀ 8 زبان گلایه ندارم، که زبان گلایه دل مکدر می خواهد و من دلم از تو روشن و صافی و زلال است 0 5