بریده‌های کتاب چین خوردگی در زمان

_مگ! فکر نمیکنی اگر با حقایق رو به رو شی میتونی خودت رو بهتر با زندگی وفق بدی؟ مگ گفت:من با حقایق رو به رو میشم. رو به رو شدن با اونها راحت تر از رو به رو شدن با آدم ها ست! باور کنین.

چیزهایی که دیده می شوند موقتی هستند . اما چیزهایی که دیده نمی شوند جاودانی اند .

خانم چیه گفت: شب های نا آرام شکوه و افتخار من هستند. فقط توی یه فروباد گیر کردم و به بیراهه کشونده شدم!

چارلز با آواز گفت:نیت خیر جاده صاف کن جهنمه!

_اینجا کسی رنج نمیبره، هیچ کس غمگین نیست! مگ با لجاجت گفت: اما هیچ کس خوشحال هم نیست. شاید اگه گاهی غمگین نباشی شادی رو پیدا نمیکنی.

فکر اینکه من کودنم باعث میشه مردم به خودشون ببالن. چرا باید خواب و خیالشون رو بهم بزنم؟

مگ گفت:از اینکه گاو پیشونی سفید باشم بیزارم. برای سندی و دنیس هم سخته. نمیدونم اونها واقعا شبیه بقیه هستن یا میتونن اداشو در بیارن. منم سعی میکنم اداش رو دربیارم اما فایده ای نداره! خانم موری گفت: تو اونقدر بی شیله پیله ای که نمیتونی ادای جیزی که نیستی رو دربیای. متاسفم!

به قول پاسکالِ فرانسوی، قلب دلایل خودش رو داره. اما مغز ازش بی خبره!