بریدههای کتاب خسرو و شیرین محمّدپور 🇮🇷 1403/8/3 - 20:15 خسرو و شیرین الیاس بن یوسف نظامی 4.7 16 صفحۀ 26 سخن کان از سر اندیشه ناید نوشتن را و گفتن را نشاید سخن را سهل باشد نظم دادن بباید لیک بر نظم ایستادن سخن بسیار داری اندکی کن یکی را صد مکن، صد را یکی کن 0 16 نرگس 🌱 1404/5/2 - 23:30 خسرو و شیرین برات زنجانی 4.7 16 صفحۀ 247 ز جان کندن کسی جان برد خواهد/ که پیش از دادن جان مرد خواهد نمانی گر بماندن خو گرفتی / بمیران خویشتن را تا نمیری بسا پیکر که گفتی آهنین است / به صد زاری کنون زیر زمین است گر اندام زمین را بازجوئی/ همه خاک زمین بودند گوئی 0 0 نرگس 🌱 1404/5/2 - 23:33 خسرو و شیرین برات زنجانی 4.7 16 صفحۀ 241 دل عالم توئی در خود مبین خرد / بدین همت توان گوی از برد چنان دان کایزد از خلقت گزیده است/ جهان خاص از پی تو آفریده است 0 1 محمّدپور 🇮🇷 1403/8/3 - 20:23 خسرو و شیرین الیاس بن یوسف نظامی 4.7 16 صفحۀ 32 چو عمر از سی گذشت یا خود از بیست نمیشاید دگر چون غافلان زیست نشاط عمر باشد تا چهل سال چهل ساله فرو ریزد پر و بال پس از پنجه نباشد تندرستی بصر کندی پذیرد پای سستی چو شصت آمد نشست آمد پدیدار چو هفتاد آمد افتاد آلت از کار به هشتاد و نود چون در رسیدی بسا سختی که از گیتی کشیدی و آنجا گر به صد منزل رسانی بود مرگی به صورت زندگانی اگر صد سال مانی، ور یکی روز بباید رفت ازین کاخ دل افروز پس آن بهتر که خود را شاد داری در آن شادی خدا را یاد داری 13 20 محمّدپور 🇮🇷 1403/8/4 - 16:20 خسرو و شیرین الیاس بن یوسف نظامی 4.7 16 صفحۀ 174 اگر صد سال در چاهی نشینم/ کسی جز آه خود بالا نبینم وگر گردم به کوه و دشت صد سال/ به جز سایه کسم ناید به دنبال 0 16 محمدطاها ترابی 1403/12/5 - 15:40 خسرو و شیرین «حکیم نظامی گنجوی» با حواشی و شرح لغات و ابیات و تصحیح و مقابله با سی نسخه کهنسال حسن وحیددستگردی 4.7 16 صفحۀ 33 چو عمر از سی گذشتت یا خود از بیست نمیشاید دگر چون غافلان زیست* *یعنی وقتی عمر از سیسال بلکه بیست سال گذشت، دیگر غفلت کودکانه مورد ندارد. 0 6
بریدههای کتاب خسرو و شیرین محمّدپور 🇮🇷 1403/8/3 - 20:15 خسرو و شیرین الیاس بن یوسف نظامی 4.7 16 صفحۀ 26 سخن کان از سر اندیشه ناید نوشتن را و گفتن را نشاید سخن را سهل باشد نظم دادن بباید لیک بر نظم ایستادن سخن بسیار داری اندکی کن یکی را صد مکن، صد را یکی کن 0 16 نرگس 🌱 1404/5/2 - 23:30 خسرو و شیرین برات زنجانی 4.7 16 صفحۀ 247 ز جان کندن کسی جان برد خواهد/ که پیش از دادن جان مرد خواهد نمانی گر بماندن خو گرفتی / بمیران خویشتن را تا نمیری بسا پیکر که گفتی آهنین است / به صد زاری کنون زیر زمین است گر اندام زمین را بازجوئی/ همه خاک زمین بودند گوئی 0 0 نرگس 🌱 1404/5/2 - 23:33 خسرو و شیرین برات زنجانی 4.7 16 صفحۀ 241 دل عالم توئی در خود مبین خرد / بدین همت توان گوی از برد چنان دان کایزد از خلقت گزیده است/ جهان خاص از پی تو آفریده است 0 1 محمّدپور 🇮🇷 1403/8/3 - 20:23 خسرو و شیرین الیاس بن یوسف نظامی 4.7 16 صفحۀ 32 چو عمر از سی گذشت یا خود از بیست نمیشاید دگر چون غافلان زیست نشاط عمر باشد تا چهل سال چهل ساله فرو ریزد پر و بال پس از پنجه نباشد تندرستی بصر کندی پذیرد پای سستی چو شصت آمد نشست آمد پدیدار چو هفتاد آمد افتاد آلت از کار به هشتاد و نود چون در رسیدی بسا سختی که از گیتی کشیدی و آنجا گر به صد منزل رسانی بود مرگی به صورت زندگانی اگر صد سال مانی، ور یکی روز بباید رفت ازین کاخ دل افروز پس آن بهتر که خود را شاد داری در آن شادی خدا را یاد داری 13 20 محمّدپور 🇮🇷 1403/8/4 - 16:20 خسرو و شیرین الیاس بن یوسف نظامی 4.7 16 صفحۀ 174 اگر صد سال در چاهی نشینم/ کسی جز آه خود بالا نبینم وگر گردم به کوه و دشت صد سال/ به جز سایه کسم ناید به دنبال 0 16 محمدطاها ترابی 1403/12/5 - 15:40 خسرو و شیرین «حکیم نظامی گنجوی» با حواشی و شرح لغات و ابیات و تصحیح و مقابله با سی نسخه کهنسال حسن وحیددستگردی 4.7 16 صفحۀ 33 چو عمر از سی گذشتت یا خود از بیست نمیشاید دگر چون غافلان زیست* *یعنی وقتی عمر از سیسال بلکه بیست سال گذشت، دیگر غفلت کودکانه مورد ندارد. 0 6