بریدههای کتاب سلیمانی عزیز 𝗥𝗮𝗸𝗶𝗶𝘇|رَکیذ 1404/3/30 سلیمانی عزیز لیلا موسوی 4.6 20 صفحۀ 126 از ماموریت ها که فارغ میشد ، دل به جاده میزد . سراغ تکتک فامیل میرود و بهشان سر میزند . از یک پیرزن هشتادساله گرفته تا یک بچه سه چهارساله،همه را به اسم میشناسد . 0 2 𝗥𝗮𝗸𝗶𝗶𝘇|رَکیذ 1404/3/26 سلیمانی عزیز لیلا موسوی 4.6 20 صفحۀ 19 0 0 𝗥𝗮𝗸𝗶𝗶𝘇|رَکیذ 1404/3/29 سلیمانی عزیز لیلا موسوی 4.6 20 صفحۀ 59 0 0 𝗥𝗮𝗸𝗶𝗶𝘇|رَکیذ 1404/3/30 سلیمانی عزیز لیلا موسوی 4.6 20 صفحۀ 191 بچه ها به صدا درآمدند که انتحاریهای داعش امانمان را بریده،از شدت انفجارهایشان گوش هایمان خونریزی کرده ، چشمهایمان تیرهوتار میبیند . حاجی یکپارچه غیظ شد . ((پورجعفری! برو تفنگ من رو از توی ماشین بردار بیار . خودم میرم .)) جان بچهها بود و جان فرماندهشان . نه نیاوردند روی حرفش و زدند به خط دشمن . 0 2 محمد محسن زینبی 1403/11/23 سلیمانی عزیز لیلا موسوی 4.6 20 صفحۀ 226 0 1
بریدههای کتاب سلیمانی عزیز 𝗥𝗮𝗸𝗶𝗶𝘇|رَکیذ 1404/3/30 سلیمانی عزیز لیلا موسوی 4.6 20 صفحۀ 126 از ماموریت ها که فارغ میشد ، دل به جاده میزد . سراغ تکتک فامیل میرود و بهشان سر میزند . از یک پیرزن هشتادساله گرفته تا یک بچه سه چهارساله،همه را به اسم میشناسد . 0 2 𝗥𝗮𝗸𝗶𝗶𝘇|رَکیذ 1404/3/26 سلیمانی عزیز لیلا موسوی 4.6 20 صفحۀ 19 0 0 𝗥𝗮𝗸𝗶𝗶𝘇|رَکیذ 1404/3/29 سلیمانی عزیز لیلا موسوی 4.6 20 صفحۀ 59 0 0 𝗥𝗮𝗸𝗶𝗶𝘇|رَکیذ 1404/3/30 سلیمانی عزیز لیلا موسوی 4.6 20 صفحۀ 191 بچه ها به صدا درآمدند که انتحاریهای داعش امانمان را بریده،از شدت انفجارهایشان گوش هایمان خونریزی کرده ، چشمهایمان تیرهوتار میبیند . حاجی یکپارچه غیظ شد . ((پورجعفری! برو تفنگ من رو از توی ماشین بردار بیار . خودم میرم .)) جان بچهها بود و جان فرماندهشان . نه نیاوردند روی حرفش و زدند به خط دشمن . 0 2 محمد محسن زینبی 1403/11/23 سلیمانی عزیز لیلا موسوی 4.6 20 صفحۀ 226 0 1