بریده‌های کتاب زمانی که هم‌سنگر پیکاسو بودم

Satoru

Satoru

1404/4/14

بریدۀ کتاب

صفحۀ 155

بعدها طبق گزارشهایی که از بمباران گرونیکا دادند معلوم شد نزدیک به پنج هزار بمب روی این شهر خالی کرده اند آتش انفجار این همه بمب میتواند به راحتی فولاد را ذوب کند هر بار فکرش را میکنم چه به سر آدمها آورده تنم به رعشه می افتد. وقتی به شهر رسیدیم فکر کردم در جهنم هستیم قعر جهنم چند درجه پایین تر از جهنم واقعی هیچگاه تصویر آدمهایی که آن طور لت و پار شده بودند از خاطرم محو نخواهد شد. پیش از این درباره توحش بشر فقط شنیده بودم. فکر نمی کردم انسان قرن بیستم تا این اندازه میتواند نسبت به همنوعانش وحشیگری کند. این انسان متمدنی بود که تکنولوژی را دستاویز تمدن خود کرده بود. تمدنی که میخواست بر پایهٔ کشتار خودش را به جهان ثابت کند روز کشتار گرونیکا برای همیشه از انسان ناامید شدم این موجود دوپا کسی نبود که بشود برای ساختن آینده ای روشن روی او حساب کرد آینده فقط میتوانست برای آنهایی روشن باشد که درباره آن حق تصمیم گرفتن داشتند هیچ حقی برای بقیه برای آن کسانی که در این تصمیم گرفتنها نقشی نداشتند قائل نبودند.

5