بریده‌های کتاب سرنوشت شوم یک امپراتور

درد و رنج هر یک از افراد، به قدری بود که نمی‌توانست با دیگران ابراز هم‌دردی و کمک نماید.

در شب ششم دسامبر سال ۱۸۱۲ میزان برودت به سی درجه زیر صفر رسید و عده کثیری از سربازها روز بعد نتوانستند از جا برخيزند درد و رنج هر یک از افراد به قدری بود که نمی توانست با دیگری ابراز هم دردی و کمک نماید در مسافرت و میدان جنگ حس همدردی زیاد بود ولی در آن موقع هر یک از سربازان فرانسوی فقط در این فکر بود که چگونه خود را از مهلکه برهانند...

اگر فداکاری بزرگ افسران ارشد و غیر ارشد نبود حتی یک سرباز فرانسوی از روسیه جان به در نمی برد و شهامت و فداکاری افسران سبب شد که بالاخره عده قلیلی از سربازان فرانسه نجات یافتند

در جنگ بین المللی اخیر که هیتلر به روسیه حمله کرد مصادف با زمستان شد درجه برودت هوا در بعضی از مناطق جبهه به چهل درجه زیر صفر هم رسید با این وصف سربازان هیتلر آن گونه نمردند و با آن وضع مخوف و لرزه آور از بین نرفتند علتش این است که قشون هیتلر آذوقه داشت ولی قشون ناپلئون فاقد آذوقه بود

جوانان ملت در هر ملت بهترین سرمایه محسوب می شوند

منه‌وال! من با اینکه عنوان امپراتور را دارم از یک پاره‌دوز بدبخت تر می باشم زیرا پاره‌دوز بعد از اینکه کار روزانه خود را تمام کرد امیدوار است که نزد زن و بچه خود برود و من از این سعادت محروم می باشم...

دومرتبه سر را از چپ به راست و از راست به چپ حرکت داد و آهسته گفت : پدرم... این آخرین کلامی بود که از دهان ناپلئون دوم خارج گردید