بریده‌های کتاب فابل

این یکی از قوانین سینت بود. هیچ چیز رایگان نیست. او فقط درمورد غذا یا حمل یا لباس های شما صحبت نمی‌کرد. از احترام حرف میزد، ایمنی و حفاظت، آن‌ها چیزهایی بودند که هیچ‌کس برایشان به شما بدهکار نبود. و به هر طریقی، شما همیشه هزینهٔ آن‌ها را می‌پرداختید.

هیچ چیز مجانی نیست، فابل! هر دوی ما می‌دونیم که زنده موندن به معنای انجام کارهاییه که ممکنه تو رو آزار بده.

هرگز تحت هیچ شرایطی نذار کسی بفهمه؛چه کسی یا چه چیزی برات اهمیت داره .

مادرم آن را لمس طوفان می نامید. وقتی این طور به سراغ ما آمد،داشت مارا درون دلش جا می داد و اجازه میداد او را لمس کنیم. باید بدانیم که او پیامی دارد. در این صورت است که می فهمیم در درون او چه نهفته است. تنها در این صورت میفهمیم او کیست.

"مثل پرنده ای خسته که بر فراز متروک ترین دریا پرواز می کند، بالاخره جایی برای فرود آمدن پیدا کردم"

این عشق بود که همه ی ما را شکست داد...

حتی اگر مرا ترک کرده و به من خیانت کرده بود، هنوز بخش کوچکی از من وجود داشت که او را دوست داشت.