بریده‌های کتاب پنج هدف مهم زندگی

میراث ما بر رویایی که در مورد زندگی در سر داریم استوار نیست، بلکه آنگونه است که واقعا زندگی کرده ایم.

کلمات چیزهای قدرتمندی هستند که از ما پشتیبانی می کنند یا مانع آن می شوند. اگر غالبا از کلمات یکسانی استفاده کنیم، حتی ذهنمان هم باور میکند که این کلمات حقیقی هستند. چرا از کلمات مثبت بجای کلمات متوسط یا حتی بدتر از آن، منفی استفاده نکنیم.

بخش ارتباط مهم است. مردم دوست دارند با افرادی که دوستشان دارند کار کنند. اگر ما فقط مثل یک فرد معمولی از یک شرکت دیگر تماس می گرفتیم، متمایز نمی شدیم. و اگر متمایز نمی شدیم، به آسانی جایمان را می گرفتند.

وقتی از این دنیا بروم چیزی که یاد گرفته‌ام دیگر به دردم نمی‌خورد، ولی اگر آن را با کسی دیگری در میان بگذارم، مادامی که زنده هستند می‌توانند باز هم به آنها کمک کند. و اگر آنها هم آن را با دیگران شریک شوند، چه کسی می‌داند، شاید برای مدت زیادی پس از مرگ من باقی بماند.

بیشتر کار کردن اهمیتی ندارد. هوشمندانه تر کار کردن مهم است، بنابراین همیشه بیشترین نتیجه از کمترین میزان تلاش به دست می آید.

دنبال کردن دیگران از تفکر در مورد علت انجام کاری که می کنند، آسان تر است.و این کار مسلما از تغییر آسان تر است.

ما پایانی را که دوست داریم می نویسیم و سپس زندگی که ما را به آنجا ببرد خلق می کنیم، یا درنهایت داستان فرد دیگری را زندگی می کنیم، و پایانی خواهیم داشت که در مقایسه با پایان خودمان بسیار کمرنگ است... واقعا همین اندازه ساده است.