بریدههای کتاب رقص گردنبند نفیسه سلطانی 1404/2/8 رقص گردنبند 3.3 1 صفحۀ 15 می گفت که خداوند چگونه بشر را با عشق به سوی خود می طلبد، درست مثل معشوقی محبوب خود را فرا می خواند: ((بیا، ای نازنین من...)) 0 1 نفیسه سلطانی 1404/2/8 رقص گردنبند 3.3 1 صفحۀ 42 می خواستم زندگی را به هر قیمتی که شده، مانند طعمه ای در چنگ بگیرم. به کسی می ماندم که دارد از گرسنگی می میرد و می خواهد از گوشت خام تغذیه کند و درک نمی کردم که جوانه ی واقعی زندگی در من جان می سپارد. 0 0 نفیسه سلطانی 1404/2/8 رقص گردنبند 3.3 1 صفحۀ 40 در نوجوانی زندگی در نظرتان همانند ضیافتی است در شهر که ثروتمندان جهان در آن گرد آمده اند. و آدم دلش می خواهد از تمام پولدارها پولدارتر باشد، سلطان آن ضیافت باشد. نوجوانی غم انگیزترین دوران عمر ماست، چون به نیروی غریزه می فهمیم که هیچ یک از چیزهایی که را که در رویا می بینیم به حقیقت نخواهد پیوست. و از آن بدتر آنکه، به عوض ضیافت، کتک در انتظار ماست. 0 0 نفیسه سلطانی دیروز رقص گردنبند 3.3 1 صفحۀ 44 اگر خداوند به تو رحم کرده و با آن کرامت بی انتهای خود عشق را در جایی بیدار کرده است که می توانست جایگاه تنفر و و یا شاید حتی جنایت باشد، در این صورت باید سکوت کنی و گله ای نداشته باشی. 0 1 نفیسه سلطانی 1404/2/8 رقص گردنبند 3.3 1 صفحۀ 25 من به جهان مافوق الطبیعه اعتقاد دارم، به جایی که ((منِ)) ما تکرار می شود، از ما مجزا می شود، و بهترین قسمت آن جداگانه به زندگی خود ادامه می دهد؛ یعنی معنویت. 0 0
بریدههای کتاب رقص گردنبند نفیسه سلطانی 1404/2/8 رقص گردنبند 3.3 1 صفحۀ 15 می گفت که خداوند چگونه بشر را با عشق به سوی خود می طلبد، درست مثل معشوقی محبوب خود را فرا می خواند: ((بیا، ای نازنین من...)) 0 1 نفیسه سلطانی 1404/2/8 رقص گردنبند 3.3 1 صفحۀ 42 می خواستم زندگی را به هر قیمتی که شده، مانند طعمه ای در چنگ بگیرم. به کسی می ماندم که دارد از گرسنگی می میرد و می خواهد از گوشت خام تغذیه کند و درک نمی کردم که جوانه ی واقعی زندگی در من جان می سپارد. 0 0 نفیسه سلطانی 1404/2/8 رقص گردنبند 3.3 1 صفحۀ 40 در نوجوانی زندگی در نظرتان همانند ضیافتی است در شهر که ثروتمندان جهان در آن گرد آمده اند. و آدم دلش می خواهد از تمام پولدارها پولدارتر باشد، سلطان آن ضیافت باشد. نوجوانی غم انگیزترین دوران عمر ماست، چون به نیروی غریزه می فهمیم که هیچ یک از چیزهایی که را که در رویا می بینیم به حقیقت نخواهد پیوست. و از آن بدتر آنکه، به عوض ضیافت، کتک در انتظار ماست. 0 0 نفیسه سلطانی دیروز رقص گردنبند 3.3 1 صفحۀ 44 اگر خداوند به تو رحم کرده و با آن کرامت بی انتهای خود عشق را در جایی بیدار کرده است که می توانست جایگاه تنفر و و یا شاید حتی جنایت باشد، در این صورت باید سکوت کنی و گله ای نداشته باشی. 0 1 نفیسه سلطانی 1404/2/8 رقص گردنبند 3.3 1 صفحۀ 25 من به جهان مافوق الطبیعه اعتقاد دارم، به جایی که ((منِ)) ما تکرار می شود، از ما مجزا می شود، و بهترین قسمت آن جداگانه به زندگی خود ادامه می دهد؛ یعنی معنویت. 0 0