بریده‌های کتاب تس دوربرویل

گاهی وقتها احساس می‌کنم نمی‌خواهم بیشتر از این که می‌دانم بدانم. چرا؟ برای اینکه چه فایده دارد که بخوانم و بدانم که یکی از افراد یک صف طولانی هستم… و بدانم که در یک کتاب کهنه یکی هم درست مثل من وجود داشته، و من فقط نقش او را بازی می‌کنم؟ این جریان ناراحتم می‌کند - به این جهت بهترین راه این است که ندانی طبیعت و کارهای گذشته‌ات درست مثل طبیعت و اعمال هزاران انسان دیگر بوده، و به‌دنیا آمدن و اعمالت شبیه به‌دنیا آمدن و اعمال هزاران هزار انسان دیگر است.

میل به خوشی و لذت، که در تمام عالم خلقت جاری است، این موج شگرف و نیرومند که بشریت را -همچون موجی که علف های درمانده را می‌راند- به سوی مقصود می‌راند، نیرویی نبود که تاملات مبهم بر دستورالعمل های اجتماعی محدود و مقیدش سازد

عظمت زندگیها بسته به جابه‌جایی‌های بیرونی‌شان نیست بلکه وابسته به تجارب ذهنی است

تولد، شکنجه و عذابی است که شخص را به‌اجبار به خواری می‌کشد و در نهایت، هیچ‌چیز بی‌جهت بودنش را توجیه نمی‌کند

چه فایده دارد که بخوانم و بدانم که یکی از افراد یک صف طولانی هستم... و بدانم که در یک کتاب کهنه یکی هم درست مثل من وجود داشته، و من فقط نقش اورا بازی می‌کنم؟ [...] به این جهت بهترین راه این است که ندانی که طبیعت و کارهای گذشته‌ات درست مثل طبیعت و اعمال هزاران انسان دیگر بوده، و به‌دنیا آمدن و اعمالت شبیه به‌دنیا آمدن و اعمال هزاران انسان دیگر است.