بریده‌های کتاب بلیت آبی

بعضی وقت ها حق انتخاب داشتن زیبا با لازم نیست، بلکه گیج کننده است .

گفتم من مدت‌هاست که غم و غصه رو پشت سر گذاشته‌م. غم و غصه برام پوسته‌ای بود که دیگر از تنم درآورده‌م.

بعضی وقت‌ها آگاهی از این‌که جایی هست، جایی که من نمی‌توانم بروم به ذهنم هجوم می‌آورد. و دلم می‌خواست بروم همان‌جا. مگر کسی هست که بعد از ممنوع شدن چیزی، نخواهد مزه‌اش کند؟

گفت ترس از تبعید یکی از ترس‌های طبیعی انسانه. مُهرِ تاییدیه بر این‌که ما از جنس دیگه‌ای هستیم، چیزی سربه‌راه نشدنی، همون سوءظنی که همیشه به خودمون داریم.

سرانجام، داشتم تفاوتش را یاد می‌گرفتم، تفاوت بین جبر و اختیار را. تفاوت بین آن‌چه از روی بیچارگی دنبالش می‌روی و آن‌چه از سر کنجکاوی دنبالش را می‌گیری. از سر زیبایی. از سر نوعی عشق.