بریده‌های کتاب بک تو بلک

بوسه، بابا ، تا می‌تونی اونجا بمون، درد از لحظه‌ای شروع می‌شه که چشم‌هات رو باز کنی ، می‌شنوی بابا؟!

حیدر: کاش خفه شی، علی! علی: خفگی زمان‌بره، مرگ فقط آنی، ببین یه‌جوری در لحظه کلک خودت رو بکنی، حسرت دیدن جون کندنت رو به دل مرگ هم بذاری.

ببین کافیه سرمه ده دقیقه چشم‌هات بسته باشه، بعد سعی کنی تو اون ده دقیقه به هیچی فکر نکنی، اگه تونستی به هیچی فکر نکنی تو آزاد و رهایی، اگه نتونستی، تو هم توی انفرادیِ شخصی خودت زندگی می‌کنی.

اگه تا این‌جای زندگی‌تون لحظاتی رو کشته‌ین یا کشته‌ن، مراقب از این‌جا به بعد زندگی‌تون باشین و هیچ‌وقت اجازه ندین کسی یا کسانی با تصمیم‌های فردی‌شون حق زندگی کردن رو از شما بگیرن...