بریدههای کتاب دوازده joiboy 1404/4/4 دوازده جلد 2 جاستین کرونین 5.0 1 صفحۀ 395 بزرگ ترین ایمان در وهله اول ارادهی پرسیدنه، اون هم زمانی که همهی شواهد برعکسه. 1 17 joiboy 1404/4/2 دوازده جلد 2 جاستین کرونین 5.0 1 صفحۀ 176 قصهی هیچ کس چیزی نیست که بقیه انتظارش را داشته باشند و آدم از این که دیگران چقدر قدرت تحمل دارند تعجب میکند. 0 16 joiboy 1404/4/2 دوازده جلد 2 جاستین کرونین 5.0 1 صفحۀ 179 چقدر عجیب است آدم لحظهای با فکرهایش تنهاست و لحظهای دیگر کسی از راه میرسد که انگار عمیق ترین بخش وجودت را میشناسد و میتواند روحت را مثل کتاب باز کند. 3 14 joiboy 1404/4/4 دوازده جلد 2 جاستین کرونین 5.0 1 صفحۀ 402 تا وقتی به یاد کسی باشیم، اون ها واقعا نمیرن. فکرهاشون، احساس هاشون، خاطره هاشون، یه بخشی از وجود ما میشه. 0 39 joiboy 1404/4/17 دوازده جلد 2 جاستین کرونین 5.0 1 صفحۀ 475 در منطقهی برده نشین، مردم در حقیقت هیچ دوستی، نه به شکلی که سارا از دوستی میدانست، نداشتند. دربارهی خودت، که درواقع کسی نبودی، و رویاهایت، که در واقع وجود نداشت، صحبت نمیکردی. 0 8 joiboy 1404/4/17 دوازده جلد 2 جاستین کرونین 5.0 1 صفحۀ 821 چون بهشت همین طوریه. یعنی در خونه رو توی گرگ و میش باز کنی و ببینی اون هایی که دوستشون داری اون تو هستن. 0 4 joiboy 1404/4/4 دوازده جلد 2 جاستین کرونین 5.0 1 صفحۀ 357 پیتر مثل همیشه بلافاصله جای خالی او را حس کرد. واقعیت همین بود: آن ها همیشه یکدیگر را ترک میکردند. 0 14 joiboy 1404/4/2 دوازده جلد 2 جاستین کرونین 5.0 1 صفحۀ 23 « متوجهی؟ چون اون شجاعانه ترین کار ممکن رو کرد. میدونی چی بود؟» « که امید داشته باشه.» « آره.» 2 12
بریدههای کتاب دوازده joiboy 1404/4/4 دوازده جلد 2 جاستین کرونین 5.0 1 صفحۀ 395 بزرگ ترین ایمان در وهله اول ارادهی پرسیدنه، اون هم زمانی که همهی شواهد برعکسه. 1 17 joiboy 1404/4/2 دوازده جلد 2 جاستین کرونین 5.0 1 صفحۀ 176 قصهی هیچ کس چیزی نیست که بقیه انتظارش را داشته باشند و آدم از این که دیگران چقدر قدرت تحمل دارند تعجب میکند. 0 16 joiboy 1404/4/2 دوازده جلد 2 جاستین کرونین 5.0 1 صفحۀ 179 چقدر عجیب است آدم لحظهای با فکرهایش تنهاست و لحظهای دیگر کسی از راه میرسد که انگار عمیق ترین بخش وجودت را میشناسد و میتواند روحت را مثل کتاب باز کند. 3 14 joiboy 1404/4/4 دوازده جلد 2 جاستین کرونین 5.0 1 صفحۀ 402 تا وقتی به یاد کسی باشیم، اون ها واقعا نمیرن. فکرهاشون، احساس هاشون، خاطره هاشون، یه بخشی از وجود ما میشه. 0 39 joiboy 1404/4/17 دوازده جلد 2 جاستین کرونین 5.0 1 صفحۀ 475 در منطقهی برده نشین، مردم در حقیقت هیچ دوستی، نه به شکلی که سارا از دوستی میدانست، نداشتند. دربارهی خودت، که درواقع کسی نبودی، و رویاهایت، که در واقع وجود نداشت، صحبت نمیکردی. 0 8 joiboy 1404/4/17 دوازده جلد 2 جاستین کرونین 5.0 1 صفحۀ 821 چون بهشت همین طوریه. یعنی در خونه رو توی گرگ و میش باز کنی و ببینی اون هایی که دوستشون داری اون تو هستن. 0 4 joiboy 1404/4/4 دوازده جلد 2 جاستین کرونین 5.0 1 صفحۀ 357 پیتر مثل همیشه بلافاصله جای خالی او را حس کرد. واقعیت همین بود: آن ها همیشه یکدیگر را ترک میکردند. 0 14 joiboy 1404/4/2 دوازده جلد 2 جاستین کرونین 5.0 1 صفحۀ 23 « متوجهی؟ چون اون شجاعانه ترین کار ممکن رو کرد. میدونی چی بود؟» « که امید داشته باشه.» « آره.» 2 12