بریدههای کتاب 1Q84 سینا چان 1402/11/1 1Q84 جلد 1 هاروکی موراکامی 3.6 6 صفحۀ 368 پس گویا بدانجا رسیدهایم که هر صحنهی بد منظری را به اقیانوس بسپاریم. 0 16 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 1 هاروکی موراکامی 3.6 6 صفحۀ 6 دنیایی که داشتیم از دست رفته و آنچه اکنون داریم صورت کاذب دنیایی است که زمانی داشتیم ... نسخه بدلی از آن: "یک وقتی دنیایی که می شناختم ناپدید شد، یا پس کشید و دنیای دیگری جایش را گرفت..." جلد یک ص ۶ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 1 هاروکی موراکامی 3.6 6 صفحۀ 9 هرکس قدری خیال لازم دارد تا به زندگی ادامه بدهد، قبول نداری؟ جلد یک ص۹ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 403 بیشتر مردم دنبال حقایق قابل اثبات نیستند، همان طور که گفتید حقیقت، اغلب همراه با درد شدیدی است و تقریبا هیچ کس دنبال حقایق دردناک نیست. آنچه مردم نیاز دارند داستان های قشنگ تسکین دهنده است که باعث می شود احساس کنند زندگی شان معنایی دارد... خاستگاه مذهب همین است... جلد دو ص ۴۰۳ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 429 این تمرین ها به او استعداد شک کردن به خود را داد و به این شناخت رساند که بیشتر آنچه معمولا حقیقت می انگارند کاملا نسبی است... جلد سه ص ۴۲۹ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 432 دانش و توانایی ابزار است نه چیزهایی برای نمایش... جلد سه ص ۴۳۲ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 458 همه مثل ساکنان شهر بی آینده ای بودند که در زندگی به جایی نمی رسند و به آپارتمان ارزان قیمتی چنگ انداخته اند که قرار است آن را بکوبند... جلد سه ص ۴۵۸ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 458 جز زندگی چیزی برای از دست دادن نداشت... جلد سه، ص ۴۵۸ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 463 سرنوشت تو این است که سختی ها و محنت های زیادی را پشت سر بگذاری، پس از آن باید بتوانی امور را چنان که "قرار است" ببینی... جلد سه ص۴۶۳ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 469 این خدایی است که با فدا کردن زندگی، یافته ام، با شرحه شرحه شدن تنم، شکستن ناخن هایم، همه ی وقت و امیدها و خاطراتم را از من ربوده اند. این خدایی بی شکل است، نه جامه های سفیدی، نه ریش های بلندی... این خدا آیینی ندارد، کتاب مقدسی ندارد، اصول اخلاقی ندارد، نه پاداش می دهد نه کیفر، نه چیزی می دهد و نه چیزی می گیرد، نه بهشتی در آسمان دارد و نه دوزخی در اعماق زمین... جلد سه، ص ۴۶۹ ، نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 469 ما نمی دانیم آدم کوچولوها خیرند یا شر. این از برخی لحاظ چیزی است فراتر از فهم و وصف ما. سالیان متمادی با آنها زیسته ایم ... دیر زمانی پیش از وجود خیر و شر... زمانی که اذهان مردم گرفتار جهل و تاریکی بود... جلد سه، ص ۴۶۹، نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 471 خدا شکل ندارد اما می تواند هر شکلی به خود بگیرد... جلد سه، ص ۴۷۱ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 476 در میانه رعد و برق هولناک، خشم سوزانی که در درونم بود فرونشست... دست کم به جایی دور پس کشید.. دیگر از آن خشم سوزان خبری نیست، به اندوهی کمرنگ و محو بدل شده... گمان می کردم چنین خشم شدیدی تا ابد دوام می آورد... جلد سه، ص ۴۸۵ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 476 در تاریکی فریاد می زنم اما کسی صدایم را نمی شنود... با این حال تا زمان مرگ باید دنبال کار خود را بگیرم ... این تنها راهیست که می شناسم... نه یک جور زندگی تحسین آمیز، بلکه "تنها شیوه ای از زندگی" که می شناسم... جلد سه، ص ۵۴۱ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 476 هرگز خود را این همه بی کس ندیده بود، هرگز احساس نکرده بود تاریکی این همه ژرف است، هرچه کرده بود بیهوده می نمود ... همه ورق های دستش را بازی کرده بود ...مدتی اوضاع بر وفق مراد بود اما حالا همه ورق هایش تمام شده بود... جلد سه ص ۵۵۸ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 476 دیگر آن خشم شدید ناب را حس نمی کنم، یکسره محو شده.. اما به قول شما به جای دوری پس نشسته. سال ها این خشم در قسمتی از جانم موج می زد و همین بود که مرا به پیش می راند... جلد سه، ص ۴۸۵ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 476 احساساتمان انگار خیلی به هم نزدیک است اما در واقع شکاف عظیمی بینمان هست... جلد سه ص ۵۷۶ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 476 مردم به عادت نیاز دارند، عادت مثل درون مایه موسیقی است، ولی همین عادت مانع فکر و عملت می شود و آزادی ات را محدود می کند، اولویت هایت را تعیین و در برخی موارد منطقت را منحرف می کند... جلد سه ص ۵۸۴ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 476 چه دنیای عجیبی! هر روز که می گذرد فهمیدن اینکه چقدرش فرضی است و چقدرش واقعی دشوارتر می شود... جلد سه ص ۶۴۶ نسخه الکترونیکی 0 3 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 476 واقعیت این بود که آدمی از چهره زمین محو شد و آنها که به جا مانده اند باید به آنچه مانده است بچسبند... جلد سه ص ۸۴۳ نسخه الکترونیکی 0 0
بریدههای کتاب 1Q84 سینا چان 1402/11/1 1Q84 جلد 1 هاروکی موراکامی 3.6 6 صفحۀ 368 پس گویا بدانجا رسیدهایم که هر صحنهی بد منظری را به اقیانوس بسپاریم. 0 16 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 1 هاروکی موراکامی 3.6 6 صفحۀ 6 دنیایی که داشتیم از دست رفته و آنچه اکنون داریم صورت کاذب دنیایی است که زمانی داشتیم ... نسخه بدلی از آن: "یک وقتی دنیایی که می شناختم ناپدید شد، یا پس کشید و دنیای دیگری جایش را گرفت..." جلد یک ص ۶ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 1 هاروکی موراکامی 3.6 6 صفحۀ 9 هرکس قدری خیال لازم دارد تا به زندگی ادامه بدهد، قبول نداری؟ جلد یک ص۹ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 403 بیشتر مردم دنبال حقایق قابل اثبات نیستند، همان طور که گفتید حقیقت، اغلب همراه با درد شدیدی است و تقریبا هیچ کس دنبال حقایق دردناک نیست. آنچه مردم نیاز دارند داستان های قشنگ تسکین دهنده است که باعث می شود احساس کنند زندگی شان معنایی دارد... خاستگاه مذهب همین است... جلد دو ص ۴۰۳ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 429 این تمرین ها به او استعداد شک کردن به خود را داد و به این شناخت رساند که بیشتر آنچه معمولا حقیقت می انگارند کاملا نسبی است... جلد سه ص ۴۲۹ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 432 دانش و توانایی ابزار است نه چیزهایی برای نمایش... جلد سه ص ۴۳۲ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 458 همه مثل ساکنان شهر بی آینده ای بودند که در زندگی به جایی نمی رسند و به آپارتمان ارزان قیمتی چنگ انداخته اند که قرار است آن را بکوبند... جلد سه ص ۴۵۸ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 458 جز زندگی چیزی برای از دست دادن نداشت... جلد سه، ص ۴۵۸ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 463 سرنوشت تو این است که سختی ها و محنت های زیادی را پشت سر بگذاری، پس از آن باید بتوانی امور را چنان که "قرار است" ببینی... جلد سه ص۴۶۳ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 469 این خدایی است که با فدا کردن زندگی، یافته ام، با شرحه شرحه شدن تنم، شکستن ناخن هایم، همه ی وقت و امیدها و خاطراتم را از من ربوده اند. این خدایی بی شکل است، نه جامه های سفیدی، نه ریش های بلندی... این خدا آیینی ندارد، کتاب مقدسی ندارد، اصول اخلاقی ندارد، نه پاداش می دهد نه کیفر، نه چیزی می دهد و نه چیزی می گیرد، نه بهشتی در آسمان دارد و نه دوزخی در اعماق زمین... جلد سه، ص ۴۶۹ ، نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 469 ما نمی دانیم آدم کوچولوها خیرند یا شر. این از برخی لحاظ چیزی است فراتر از فهم و وصف ما. سالیان متمادی با آنها زیسته ایم ... دیر زمانی پیش از وجود خیر و شر... زمانی که اذهان مردم گرفتار جهل و تاریکی بود... جلد سه، ص ۴۶۹، نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 471 خدا شکل ندارد اما می تواند هر شکلی به خود بگیرد... جلد سه، ص ۴۷۱ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 476 در میانه رعد و برق هولناک، خشم سوزانی که در درونم بود فرونشست... دست کم به جایی دور پس کشید.. دیگر از آن خشم سوزان خبری نیست، به اندوهی کمرنگ و محو بدل شده... گمان می کردم چنین خشم شدیدی تا ابد دوام می آورد... جلد سه، ص ۴۸۵ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 476 در تاریکی فریاد می زنم اما کسی صدایم را نمی شنود... با این حال تا زمان مرگ باید دنبال کار خود را بگیرم ... این تنها راهیست که می شناسم... نه یک جور زندگی تحسین آمیز، بلکه "تنها شیوه ای از زندگی" که می شناسم... جلد سه، ص ۵۴۱ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 476 هرگز خود را این همه بی کس ندیده بود، هرگز احساس نکرده بود تاریکی این همه ژرف است، هرچه کرده بود بیهوده می نمود ... همه ورق های دستش را بازی کرده بود ...مدتی اوضاع بر وفق مراد بود اما حالا همه ورق هایش تمام شده بود... جلد سه ص ۵۵۸ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 476 دیگر آن خشم شدید ناب را حس نمی کنم، یکسره محو شده.. اما به قول شما به جای دوری پس نشسته. سال ها این خشم در قسمتی از جانم موج می زد و همین بود که مرا به پیش می راند... جلد سه، ص ۴۸۵ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 476 احساساتمان انگار خیلی به هم نزدیک است اما در واقع شکاف عظیمی بینمان هست... جلد سه ص ۵۷۶ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 476 مردم به عادت نیاز دارند، عادت مثل درون مایه موسیقی است، ولی همین عادت مانع فکر و عملت می شود و آزادی ات را محدود می کند، اولویت هایت را تعیین و در برخی موارد منطقت را منحرف می کند... جلد سه ص ۵۸۴ نسخه الکترونیکی 0 0 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 476 چه دنیای عجیبی! هر روز که می گذرد فهمیدن اینکه چقدرش فرضی است و چقدرش واقعی دشوارتر می شود... جلد سه ص ۶۴۶ نسخه الکترونیکی 0 3 بهار ه.ف 1404/4/11 1Q84 جلد 3 مهدی غبرائی 3.6 6 صفحۀ 476 واقعیت این بود که آدمی از چهره زمین محو شد و آنها که به جا مانده اند باید به آنچه مانده است بچسبند... جلد سه ص ۸۴۳ نسخه الکترونیکی 0 0