بریده‌های کتاب دیوان لطفعلی بیک آذر بیگدلی

خون شد دلم، که نیست یکی با زبان، دلت/ باید تو را زبانِ دگر یا دلِ دگر

چند روزی از سر کوی‌ات سفر خواهیم کرد/ امتحان را جای در کوی دگر خواهیم کرد … ز آنچه گفتی، دیگران را آگهی خواهیم داد؛ ز آنچه کردی، دیگران را با خبر خواهیم کرد؛…

چه غم ز بی‌کسی آذر، جز این‌ که می‌ترسم کسی نیاوردم نامه از دیار کسی..

ز ذکر صوفیان، نگرفت رونق خانقاه آذر!/ خرابات از خرابی تو، آباد است پنداری؛…

دردی که با تو دارم، با هیچ کس نگویم؛ ترسم که روز محشر، گویند ماجرا را؛…

مرا چه سود از این زندگی، که تا بودم نه کس به کار من آمد، نه من به کار کسی