بریدههای کتاب شبح اپرا یاسمن مجیدی 1403/9/14 شبح اپرا گاستون لورو 4.1 8 صفحۀ 32 دو دست خود را روی قلبش گذاشت تا بدین وسیله آن را ساکت کند. اما قلب چون دهان سگ نیست که بتوان آن را با دو دست گرفت. تازه اگر پوزه سگی را که به شدت پارس میکند، با دست بگیرند، باز صدای غرش او شنیده میشود. 3 31 اونجلین با موهای طلایی 1404/4/4 شبح اپرا دایان نم 4.1 8 صفحۀ 88 گریه میکنی! دوستم نداری! چرا؟ من واقعا آنقدرها هم هولناک و بیرحم نیستم. تنها چیزی که میخواهم این است که مرا دوست بدارند. اگر تو دوستم بداری، مثل یک بره آرام خواهم بود. 0 0 دیانا 1403/11/8 شبح اپرا گاستون لورو 4.1 8 صفحۀ 255 0 0 یاسمن مجیدی 1403/9/15 شبح اپرا گاستون لورو 4.1 8 صفحۀ 156 نگاهی یأسآمیز به آسمان و ستارهها انداخت. مشتی بر سینهی شرربار خود زد. او عاشق بود، ولی افسوس که محبوبش او را دوست نداشت. 0 4 اونجلین با موهای طلایی 1404/4/4 شبح اپرا دایان نم 4.1 8 صفحۀ 84 وقتی آزار میبیند، خیلی سنگدل میشود. 0 0 یاسمن مجیدی 1403/9/15 شبح اپرا گاستون لورو 4.1 8 صفحۀ 164 مهیای هر نوع نرمی و گذشت و تحمل خواری بود. او عاشق بود. 0 5 دیانا 1403/11/5 شبح اپرا گاستون لورو 4.1 8 صفحۀ 78 0 0 اونجلین با موهای طلایی 1404/4/4 شبح اپرا دایان نم 4.1 8 صفحۀ 114 کریستین تنها کسی بود که به من محبت کرده بود. او با دیدن چهرهی ترسناک من پا به فرار نگذاشت. او فراتر از نقاب من، قلب مرا دید. او لایق یک زندگی آزاد و شاد بود ولی من بدون او هرگز شاد نبودم. 0 0 اونجلین با موهای طلایی 1404/4/4 شبح اپرا دایان نم 4.1 8 صفحۀ 85 من تنها دوست او هستم، ولی اریک معنای دوستی را نمیداند. نمیداند چطور دوست بدارد، ولی تشنهی دوستی و عشق است. سرانجام روزی به من گفت که عاشق شده و کسی را پیدا کرده که او را به خاطر خودش دوست بدارد. 0 0 یاسمن مجیدی 1403/9/16 شبح اپرا گاستون لورو 4.1 8 صفحۀ 251 _ مگر دوستداشتن دلیل بدبختی است؟ _ بله کریستین، وقتی که انسان کسی را دوست بدارد و مطمئن نباشد که متقابلا طرف محبت اوست، بدبخت است. 0 10 اونجلین با موهای طلایی 1404/4/4 شبح اپرا دایان نم 4.1 8 صفحۀ 119 آرزو داشت که معماری مشهور شود. او فقط میخواست مانند سایرین باشد. 0 0 یاسمن مجیدی 1403/9/14 شبح اپرا گاستون لورو 4.1 8 صفحۀ 26 در سینهاش دردی احساس میکرد. مثل آن بود که آن را شکافته، قلبش را بیرون کشیدهاند. حفره وحشتناکی در آن حس میکرد. خلائی واقعی که تنها قلب دیگری میتوانست جای آن را پر کند. این حالات مربوط به روحیه خاصی است و فقط کسانی میتوانند آن را درک کنند که خود گرفتار عشقی شده باشند که در زبان عامه آن را عشق برقآسا مینامند. 0 4 اونجلین با موهای طلایی 1404/4/4 شبح اپرا دایان نم 4.1 8 صفحۀ 84 او فقط میخواست که دوستش بدارند ولی هیچ کس در جهان نتوانست نقابش را کنار بزند و درون قلبش را ببیند. در نتیجه، هرگز معنای دوست داشتن را نفهمید. 0 2 اونجلین با موهای طلایی 1404/4/4 شبح اپرا دایان نم 4.1 8 صفحۀ 115 اریک پس از یک عمر تحمل رفتار ظالمانه، با دیدن ذرهای محبت چقدر مهربان شده بود. 0 0
بریدههای کتاب شبح اپرا یاسمن مجیدی 1403/9/14 شبح اپرا گاستون لورو 4.1 8 صفحۀ 32 دو دست خود را روی قلبش گذاشت تا بدین وسیله آن را ساکت کند. اما قلب چون دهان سگ نیست که بتوان آن را با دو دست گرفت. تازه اگر پوزه سگی را که به شدت پارس میکند، با دست بگیرند، باز صدای غرش او شنیده میشود. 3 31 اونجلین با موهای طلایی 1404/4/4 شبح اپرا دایان نم 4.1 8 صفحۀ 88 گریه میکنی! دوستم نداری! چرا؟ من واقعا آنقدرها هم هولناک و بیرحم نیستم. تنها چیزی که میخواهم این است که مرا دوست بدارند. اگر تو دوستم بداری، مثل یک بره آرام خواهم بود. 0 0 دیانا 1403/11/8 شبح اپرا گاستون لورو 4.1 8 صفحۀ 255 0 0 یاسمن مجیدی 1403/9/15 شبح اپرا گاستون لورو 4.1 8 صفحۀ 156 نگاهی یأسآمیز به آسمان و ستارهها انداخت. مشتی بر سینهی شرربار خود زد. او عاشق بود، ولی افسوس که محبوبش او را دوست نداشت. 0 4 اونجلین با موهای طلایی 1404/4/4 شبح اپرا دایان نم 4.1 8 صفحۀ 84 وقتی آزار میبیند، خیلی سنگدل میشود. 0 0 یاسمن مجیدی 1403/9/15 شبح اپرا گاستون لورو 4.1 8 صفحۀ 164 مهیای هر نوع نرمی و گذشت و تحمل خواری بود. او عاشق بود. 0 5 دیانا 1403/11/5 شبح اپرا گاستون لورو 4.1 8 صفحۀ 78 0 0 اونجلین با موهای طلایی 1404/4/4 شبح اپرا دایان نم 4.1 8 صفحۀ 114 کریستین تنها کسی بود که به من محبت کرده بود. او با دیدن چهرهی ترسناک من پا به فرار نگذاشت. او فراتر از نقاب من، قلب مرا دید. او لایق یک زندگی آزاد و شاد بود ولی من بدون او هرگز شاد نبودم. 0 0 اونجلین با موهای طلایی 1404/4/4 شبح اپرا دایان نم 4.1 8 صفحۀ 85 من تنها دوست او هستم، ولی اریک معنای دوستی را نمیداند. نمیداند چطور دوست بدارد، ولی تشنهی دوستی و عشق است. سرانجام روزی به من گفت که عاشق شده و کسی را پیدا کرده که او را به خاطر خودش دوست بدارد. 0 0 یاسمن مجیدی 1403/9/16 شبح اپرا گاستون لورو 4.1 8 صفحۀ 251 _ مگر دوستداشتن دلیل بدبختی است؟ _ بله کریستین، وقتی که انسان کسی را دوست بدارد و مطمئن نباشد که متقابلا طرف محبت اوست، بدبخت است. 0 10 اونجلین با موهای طلایی 1404/4/4 شبح اپرا دایان نم 4.1 8 صفحۀ 119 آرزو داشت که معماری مشهور شود. او فقط میخواست مانند سایرین باشد. 0 0 یاسمن مجیدی 1403/9/14 شبح اپرا گاستون لورو 4.1 8 صفحۀ 26 در سینهاش دردی احساس میکرد. مثل آن بود که آن را شکافته، قلبش را بیرون کشیدهاند. حفره وحشتناکی در آن حس میکرد. خلائی واقعی که تنها قلب دیگری میتوانست جای آن را پر کند. این حالات مربوط به روحیه خاصی است و فقط کسانی میتوانند آن را درک کنند که خود گرفتار عشقی شده باشند که در زبان عامه آن را عشق برقآسا مینامند. 0 4 اونجلین با موهای طلایی 1404/4/4 شبح اپرا دایان نم 4.1 8 صفحۀ 84 او فقط میخواست که دوستش بدارند ولی هیچ کس در جهان نتوانست نقابش را کنار بزند و درون قلبش را ببیند. در نتیجه، هرگز معنای دوست داشتن را نفهمید. 0 2 اونجلین با موهای طلایی 1404/4/4 شبح اپرا دایان نم 4.1 8 صفحۀ 115 اریک پس از یک عمر تحمل رفتار ظالمانه، با دیدن ذرهای محبت چقدر مهربان شده بود. 0 0