بریده‌های کتاب ما، همه سهمی از زمین هستیم: سخنان سیاتل (رئیس قبیله سرخپوستان) به رئیس جمهور ایالت متحده امریکا در سال 1855

رئیس قبیله بزرگ [رئیس جمهور آمریکا] به ما می‌گوید که برایمان مکانی در نظر گرفته تبعیدگاهی که در آن‌جا می‌توانیم آسوده و راحت به زندگیمان ادامه دهیم. او خدای ما می‌شود و ما بندگانش اما چنین چیزی ممکن است؟ پروردگار خلق شما را دوست دارد و کودکان سرخش را ترک گفته است. 💔

ما می‌دانیم که اگر زمین‌مان را نفروشیم مرد سپید با سلاح‌هایش خواهد آمد و سرزمین‌مان را به غارت خواهد برد. اما ما وحشی هستیم! مرد سپید چندی در قله‌های قدرت خود باور کرده است که خود خدایی‌ست و زمین از آن اوست.

تنها نظر به شهرهای شما در چشم مرد سرخ دردیست. شاید برای این‌که مرد سرخ یک وحشی است و چیزی نمی‌فهمد! هیچ سکوتی در شهر مرد سپید جریان ندارد هیچ مکانی تا در آن بتوان جوانه زدن برگ‌ها را در بهار دید و یا زمزمه حشرات را شنید.

چه چیز دیگر در زندگیست اگر انسان فریاد تنهایی گنجشک و یا مناقشه غوکان برکه را در شب نشنود؟ من یک سرخپوستم و این را نمی‌فهمم!

ولی چگونه می‌شود آسمان را، گرمای زمین را خرید و یا به فروش رساند؟ How can you buy or sell the sky- the warmth of the land?

ما می‌دانیم که مرد سپید روش ما را درنخواهد یافت قسمتی از زمین برای او چون قسمتی دیگر یکسان می‌باشد -چرا که او بیگانه‌ای است- چون غارتگری در شب می‌آید و به یغما می‌برد از زمین آن‌چه که می‌خواهد.