بریدهای از کتاب تهوع اثر ژان پل سارتر
1402/10/12
صفحۀ 46
خانمهای مشکی پوشی که برای گرداندن سگهایشان میآیند از زیر تاقیهای کنار دیوار میگذرند آنها به ندرت وسط روز بیرون میآیند ولی از گوشه چشم، نگاههای دخترانه و حاکی از رضایت به مجسمه گوستاو اَمپتراز میاندازند. احتیاجی نیست که اسم این غول مفرغی را بدانند ولی از روی فراک و کلاه سیلندریاش میفهمند که آدم حسابی بوده. او با دست چپ کلاهش را گرفته و دست راستش را روی تلی از کتابهای رحلی گذاشته یک کم مثل این است که انگار بابابزرگشان تو قالب مفرغ، آنجا، روی آن پایه ایستاده لازم نیست مدتها نگاهش کنند تا بفهمند که او هم در همه زمینهها مثل آنها، درست مثل خود آنها فکر میکرده او اقتدار و دانش بیکرانش را که از کتابهای رحلی له شده در زیر دستش کسب کرده در خدمت خرده افکار پروپاقرصش قرار داده است. خانمهای مشکیپوش به دیدن او تسکین مییابند و میتوانند آسوده خاطر به کارهای خانه برسند و سگهایشان را به گردش ببرند دیگر آنها مسئول دفاع از اندیشههای مقدس و والایی که از پدرانشان اخذ میکنند .نیستند مردی برنزی پاسداری از آنها را به عهده گرفته است.
خانمهای مشکی پوشی که برای گرداندن سگهایشان میآیند از زیر تاقیهای کنار دیوار میگذرند آنها به ندرت وسط روز بیرون میآیند ولی از گوشه چشم، نگاههای دخترانه و حاکی از رضایت به مجسمه گوستاو اَمپتراز میاندازند. احتیاجی نیست که اسم این غول مفرغی را بدانند ولی از روی فراک و کلاه سیلندریاش میفهمند که آدم حسابی بوده. او با دست چپ کلاهش را گرفته و دست راستش را روی تلی از کتابهای رحلی گذاشته یک کم مثل این است که انگار بابابزرگشان تو قالب مفرغ، آنجا، روی آن پایه ایستاده لازم نیست مدتها نگاهش کنند تا بفهمند که او هم در همه زمینهها مثل آنها، درست مثل خود آنها فکر میکرده او اقتدار و دانش بیکرانش را که از کتابهای رحلی له شده در زیر دستش کسب کرده در خدمت خرده افکار پروپاقرصش قرار داده است. خانمهای مشکیپوش به دیدن او تسکین مییابند و میتوانند آسوده خاطر به کارهای خانه برسند و سگهایشان را به گردش ببرند دیگر آنها مسئول دفاع از اندیشههای مقدس و والایی که از پدرانشان اخذ میکنند .نیستند مردی برنزی پاسداری از آنها را به عهده گرفته است.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.