بریده‌ای از کتاب تمام جهان در من است اثر سیدایمان سرورپور

بریدۀ کتاب

صفحۀ 11

صبر همان لحظاتی بود که آهسته پاهای یخ زده ام را به پیش می کشیدم و شب هایی که در سکوت زخم هایم را برای مبارزه‌ی فردا می بستم و دل گرم می کردم به رویایی که جز من کسی قادر به دیدنش نبود.

صبر همان لحظاتی بود که آهسته پاهای یخ زده ام را به پیش می کشیدم و شب هایی که در سکوت زخم هایم را برای مبارزه‌ی فردا می بستم و دل گرم می کردم به رویایی که جز من کسی قادر به دیدنش نبود.

15

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.