بریدهای از کتاب نهم نوامبر اثر کالین هوور
6 روز پیش
صفحۀ 186
وقتى اتفاق بيفته، ديگه شك نمى كنى. از خودت نمى پرسى چيزى كه دارى تجربه مى كنى، عشقه يا نه، چون چنين حسى كه اتفاق بيفته خيلى ترسناكه. و بعد، اولويتات تغيير مى كنن. ديگه به خودت و خوشبختيت فكر نمى كنى. فقط به اون آدم فكر مى كنى. به اين كه چطور مى تونى خوشحالش كنى. حتى اگه مجبور بشى به خاطر خودش، ازش دور شى و شادى خودتو فدا كنى. از گوشه چشمش نيم نگاهی بهم ميندازه. «بن، اين همون عشقه. عشق يعنى فدا شدن.»
وقتى اتفاق بيفته، ديگه شك نمى كنى. از خودت نمى پرسى چيزى كه دارى تجربه مى كنى، عشقه يا نه، چون چنين حسى كه اتفاق بيفته خيلى ترسناكه. و بعد، اولويتات تغيير مى كنن. ديگه به خودت و خوشبختيت فكر نمى كنى. فقط به اون آدم فكر مى كنى. به اين كه چطور مى تونى خوشحالش كنى. حتى اگه مجبور بشى به خاطر خودش، ازش دور شى و شادى خودتو فدا كنى. از گوشه چشمش نيم نگاهی بهم ميندازه. «بن، اين همون عشقه. عشق يعنى فدا شدن.»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.