بریدهای از کتاب کافکا در کرانه اثر هاروکی موراکامی
1404/7/14 - 00:59
صفحۀ 71
با خودم میگویم آزادم، چشمهایم را میبندم و سخت و عمیق به فکر فرو میروم که چقدر آزادم، اما واقعا از معنای آن سر در نمیآورم. فقط میدانم تنهایِ تنها هستم.تنها در مکانی ناآشنا. مثل کاشف یکه ای که پرگار و نقشهاش گم شده باشد. میخواستم همینجوری آزاد باشم؟ نمیدانم و دیگر فکرش را رها میکنم.
با خودم میگویم آزادم، چشمهایم را میبندم و سخت و عمیق به فکر فرو میروم که چقدر آزادم، اما واقعا از معنای آن سر در نمیآورم. فقط میدانم تنهایِ تنها هستم.تنها در مکانی ناآشنا. مثل کاشف یکه ای که پرگار و نقشهاش گم شده باشد. میخواستم همینجوری آزاد باشم؟ نمیدانم و دیگر فکرش را رها میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.