بریده‌ای از کتاب کافکا در کرانه اثر هاروکی موراکامی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 73

گربه گفت: "اسمم یادم رفته. یکی داشتم، می دانم، اما یک جایی وسط راه گفتم دیگر لازمش ندارم. بنابراین یادم رفته." پیرمرد که سر می خاراند، گفت: "می دانم. فراموش کردن چیزهایی که دیگر نمی خواهی راحت است. ..."

گربه گفت: "اسمم یادم رفته. یکی داشتم، می دانم، اما یک جایی وسط راه گفتم دیگر لازمش ندارم. بنابراین یادم رفته." پیرمرد که سر می خاراند، گفت: "می دانم. فراموش کردن چیزهایی که دیگر نمی خواهی راحت است. ..."

13

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.