بریدهای از کتاب کافکا در کرانه اثر هاروکی موراکامی
6 روز پیش
صفحۀ 73
گربه گفت: "اسمم یادم رفته. یکی داشتم، می دانم، اما یک جایی وسط راه گفتم دیگر لازمش ندارم. بنابراین یادم رفته." پیرمرد که سر می خاراند، گفت: "می دانم. فراموش کردن چیزهایی که دیگر نمی خواهی راحت است. ..."
گربه گفت: "اسمم یادم رفته. یکی داشتم، می دانم، اما یک جایی وسط راه گفتم دیگر لازمش ندارم. بنابراین یادم رفته." پیرمرد که سر می خاراند، گفت: "می دانم. فراموش کردن چیزهایی که دیگر نمی خواهی راحت است. ..."
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.