بریدۀ کتاب

Taranom

1403/6/20

داستایفسکی به آنا
بریدۀ کتاب

صفحۀ 131

آنا جانم، عزیزدلم، تنها کاری که می‌کنم فکر کردن به تو است. تو را پیش چشمم مجسم می‌کنم. می‌دانی، هربار بعد از یک جدایی طولانی انگار دوباره عاشقت می‌شوم و وقتی برمی‌گردم پیشت، با قلب یک عاشق برگشته‌ام. اما این‌بار فرق دارد، فرشتهٔ من، فکر کنم تو تغییر کرده‌ای چون این‌بار هنوز پایم را از پترزبورگ بیرون نگذاشته بودم که باز عاشقت شدم و دلم برات پر کشید.

آنا جانم، عزیزدلم، تنها کاری که می‌کنم فکر کردن به تو است. تو را پیش چشمم مجسم می‌کنم. می‌دانی، هربار بعد از یک جدایی طولانی انگار دوباره عاشقت می‌شوم و وقتی برمی‌گردم پیشت، با قلب یک عاشق برگشته‌ام. اما این‌بار فرق دارد، فرشتهٔ من، فکر کنم تو تغییر کرده‌ای چون این‌بار هنوز پایم را از پترزبورگ بیرون نگذاشته بودم که باز عاشقت شدم و دلم برات پر کشید.

15

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.